ویکینبشته
fawikisource
https://fa.wikisource.org/wiki/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87%D9%94_%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C
MediaWiki 1.39.0-wmf.23
first-letter
مدیا
ویژه
بحث
کاربر
بحث کاربر
ویکینبشته
بحث ویکینبشته
پرونده
بحث پرونده
مدیاویکی
بحث مدیاویکی
الگو
بحث الگو
راهنما
بحث راهنما
رده
بحث رده
درگاه
بحث درگاه
پدیدآورنده
بحث پدیدآورنده
برگه
گفتگوی برگه
فهرست
گفتگوی فهرست
TimedText
TimedText talk
پودمان
بحث پودمان
ابزار
بحث ابزار
توضیحات ابزار
بحث توضیحات ابزار
برگه:تاریخ روابط ایران و انگلیس (جلد۱).pdf/۱۰
104
34676
190346
86020
2022-08-07T10:49:16Z
Hamid Hassani
10644
«محمدشاه» در جاهای دیگر هم بدون فاصله آمده.
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="4" user="Arash.z" />{{سصم||-ه-|}}</noinclude>{{TOCstyle
|completing=yes
|model=CD.P
|leadersym=
|'''فصل پانزدهم−'''|معاهدهٔ ترکمانچای و الغای مواد ۳ و ۴ معاهدهٔ نوامبر ۱۸۱۴|از صفحه ۲۷۵ {{فاصله|1em}}تا صفحه ۳۰۱
|'''فصل شانزدهم−'''|واقعهٔ قتل گریبایدوف وزیر مختار روس|"{{فاصله|1em}}۳۰۲ {{فاصله|3em}}"{{فاصله|2em}}۳۱۵
|'''فصل هفدهم−'''|باقی ایام سلطنت فتحعلیشاه|"{{فاصله|1em}}۳۱۶ {{فاصله|3em}}"{{فاصله|2em}}۳۳۶
|'''فصل هیجدهم−'''|سیاست انگلیس در ایران در اوایل سلطنت محمدشاه|"{{فاصله|1em}}۳۳۷ {{فاصله|3em}}"{{فاصله|2em}}۳۵۸
|'''فصل نوزدهم−'''|مخالفت دولت انگلیس با ایران در سر موضوع هرات|"{{فاصله|1em}}۳۵۹ {{فاصله|3em}}"{{فاصله|2em}}۳۶۹
|'''فصل بیستم−'''|مراجعت محمدشاه از هرات و اقدامات دولت انگلیس در افغانستان|"{{فاصله|1em}}۳۷۰ {{فاصله|3em}}"{{فاصله|2em}}۳۹۰
}}<noinclude><references/></noinclude>
cyeevhy2xckh1qwpr6z9rftav55agkv
برگه:Parcham-kasravi-01-01.pdf/۳
104
38394
190345
190243
2022-08-07T10:46:13Z
Hamid Hassani
10644
/* همسنجیشده */ همسنجی و بازخوانی
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="4" user="Hamid Hassani" /></noinclude><section begin="p3-1"/>{{وسط|{{اندازه قلم|200%|فهرست آنچه در این شماره بچاپ رسیده}}}}
{{TOCstyle
| model = DP
|[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/چه بسیار دشوارها که بآسانی پیش رفته|چه بسیار دشوارها که آسان پیش رفته]]|۱
|[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/یکم دیماه و داستانش|یکم دیماه و داستان آن (۱)]]|۲
|[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/از پشتیبانان پیمان (آقای حریری)|از پشتیبانان پیمان (آقای حریری)]]|۸
|[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/یادی از شادروان ناصر روایی|یاد از شادروان {{کذا|ناصر ناصر}} رایی]]|۸
|[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/از پشتیبانان پیمان (آقای فرهنگ)|از پشتیبانان پیمان (آقای فرهنگ)]]|۸
|[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/پرسش ـ پاسخ|پرسش ـ پاسخ]]|۹
|[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/سال ۱۳۲۲|سال ۱۳۲۲]]|۱۰
|[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/گواهی پاکدلانه|گواهی پاکدلانه (۱)]]|۱۵
|[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/پولداران و آزمندان|پولداران و آزمندان (۱)]]|۱۶
|[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/در پیرامون زبان|در پیرامون زبان (۱)]]|۲۳
|[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/خجستهبادهای تلگرافی در روز یکم دی|خجسته بادهای تلگرافی]]|۲۸
|[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/پاسخ بهائیان|پاسخ بهائیان]]|۲۹
|[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/یک داوری پاکدلانه و دانشمندانه|یک گواهی پاکدلانه و دانشمندانه]]|۳۲
|[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/یاد آوری|یادآوری]]|۳۵
|[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/بخشی از نامه آقای چهرهنگار|بخشی از نامه آقای چهرهنگار]]|۳۶
|[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/شادروان فقری|شادروان فقری]]|۳۸
|[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/پیام بیاران تهران|پیام بیاران تهران]]|۳۸
|[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/گزارش چهارماهه|{{کذا|گذارش}} چهار ماهه]]|۳۹
}}
{{خطکش}}
<section end="p3-1"/>
<section begin="p3-2"/>{{وسط|{{اندازه قلم|200%|ورجاوند بنیاد}}}}
این کتاب را بچاپ آغاز کردهایم. باین بودیم که همراه شمارههای پرچم نیمهماهه
(در هر شماره ۱۶ صفحه) بیرون دهیم و اینست بهای سالانه را ۱۲۰ ریال (برای
کمچیزان ۱۰۰ ریال) گزارده بودیم. ولی سپس دیدیم که چون بخشی از نسخههای هر شماره بتکفروشی خواهد رفت و این خریداران همه شمارهها را بدست آوردن
نمی توانند اینست کتاب که همراه آنها باشد نادرست میماند، از اینرو بهتر دانستیم
که کتاب را که چاپ میکنیم برای خواستارانی که از روی اندازه نامبرده پول فرستند
سر هر سه ماه یک بخش از کتاب را در یکجا فرستیم.
آگهی میدهیم که اگر کسانی از خواستاران کتاب را نیز بخواهند بهای نامبرده
بالا را بفرستند.
{{ته}}
<section end="p3-2"/><noinclude></noinclude>
ebfivb7q88vwbsyqt4iryqshmxloef4
برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۸۳۲
104
53054
190320
134094
2022-08-07T06:55:39Z
Yoosef Pooranvary
1023
/* همسنجیشده */
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="4" user="Yoosef Pooranvary" />{{سصم||— ۲۲۰ —|}}{{خطکش}}{{شعر}}</noinclude><section begin="p832-1"/>{{ب|گردنانرا بسرانگشت قبولت ره نیست|چون قلم هستی خود را سر ازان اندازم}}
{{ب|یاد سعدی کن و جان دادن مشتاقان بین<ref>مشتاق بین.</ref>|حق علیمست که لبیک زنان اندازم}}{{پایان شعر}}
<section end="p832-1"/>
<section begin="p832-2"/>{{کوچکتر|۴۰۰– {{سعدی-ط}} {{سعدی-ق}}}}
{{شعر}}{{ب|وه که در عشق چنان میسوزم|که بیک شعله جهان میسوزم}}
{{ب|شمع وش پیش رخ شاهد یار|دمبدم شعله زنان میسوزم}}
{{ب|سوختم گرچه نمییارم گفت|که من از عشق فلان میسوزم}}
{{ب|رحمتی کن که بسر میگردم|شفقتی بر که بجان میسوزم}}
{{ب|با تو یاران همه در ناز و نعیم|من گنهکارم از آن میسوزم}}
{{ب|سعدیا ناله مکن گر نکنم|کس نداند که نهان میسوزم}}{{پایان شعر}}
<section end="p832-2"/>
<section begin="p832-3"/>{{کوچکتر|۴۰۱– {{سعدی-ق}}}}
{{شعر}}{{ب|یکروز بشیدائی در زلف تو آویزم|زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم}}
{{ب|گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر|ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم}}
{{ب|بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد|من بعد<ref>من نیز.</ref> بدان شرطم کز توبه بپرهیزم}}
{{ب|سیم دل مسکینم در خاک درت گمشد|خاک سر هر کوئی بیفائده میبیزم}}
{{ب|در شهر برسوائی دشمن<ref>مطرب.</ref> بدفم برزد|تا بر دف عشق آمد تیر نظر تیزم}}
{{ب|مجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامر|فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم}}
{{ب|گفتی بغمم بنشین یا از سر جان برخیز|فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم}}
{{ب|گر بیتو بود جنت بر کنگره ننشینم|ور با تو بود دوزخ در سلسله آویزم}}
{{ب|با یاد تو<ref>بی یاد.</ref> گر سعدی در شعر نمیگنجد|چون دوست یگانه شد با غیر نیامیزم}}{{پایان شعر}}<section end="p832-3"/><noinclude>{{خطکش-پانویس-کوچک}}</noinclude>
h80j8jgg5upsshrekzlxqcjoeibmz4t
برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۸۳۳
104
53073
190321
134142
2022-08-07T07:00:57Z
Yoosef Pooranvary
1023
/* همسنجیشده */
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="4" user="Yoosef Pooranvary" />{{سصم||— ۲۲۱ —|}}{{خطکش}}</noinclude><section begin="p833-1"/>{{کوچکتر|۴۰۲– {{سعدی-ط}}}}
{{شعر}}{{ب|من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم|حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم}}
{{ب|تو مگر سایهٔ لطفی بسر وقت من آری|که من آنمایه ندارم که بمقدار<ref>که خریدار.</ref> تو باشم}}
{{ب|خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم|که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم}}
{{ب|هرگز اندیشه نکردم که کمندت بمن افتد|که من آنوقع ندارم که گرفتار تو باشم}}
{{ب|گذر از دست رقیبان نتوان کرد بکویت|مگر آنوقت که در سایهٔ زنهار تو باشم}}
{{ب|گر خداوند تعالی بگناهیت بگیرد|گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم}}
{{ب|مردمان عاشق گفتار من ای قبلهٔ خوبان|چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم}}
{{ب|من چه شایستهٔ آنم که ترا خوانم و دانم|مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم}}
{{ب|گرچه دانم که بوصلت نرسم بازنگردم|تا درین راه بمیرم که طلبکار تو باشم}}
{{ب|نه درین عالم دنیا که در آن عالم عقبی|همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم}}
{{ب|خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی<ref>سعدی آن به که نباشد اگر او را نپسندی.</ref>|که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم}}{{پایان شعر}}
<section end="p833-1"/>
<section begin="p833-2"/>{{کوچکتر|۴۰۳– {{سعدی-ط}}}}
{{شعر}}{{ب|در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم|بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم}}
{{ب|بوقت صبح قیامت که<ref>چو.</ref> سر ز خاک برآرم|بگفتگوی تو خیزم بجستجوی تو باشم}}
{{ب|بمجمعی که درآیند شاهدان دو عالم|نظر بسوی تو دارم غلام روی تو باشم}}
{{ب|بخوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم<ref>بخفتم.</ref>|ز خواب عاقبت آگه ببوی موی تو باشم}}
{{ب|حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم|جمال حور نجویم دوان بسوی تو باشم}}
{{ب|می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان|مرا بباده چه حاجت که مست روی تو باشم}}
{{ب|هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن|و گر خلاف کنم سعدیا بسوی تو باشم}}{{پایان شعر}}<section end="p833-2"/><noinclude>{{خطکش-پانویس-کوچک}}</noinclude>
91hslp10pngf61lcwq33v8omo0lwfbw
برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۸۳۴
104
53074
190322
134143
2022-08-07T07:07:38Z
Yoosef Pooranvary
1023
/* همسنجیشده */
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="4" user="Yoosef Pooranvary" />{{سصم||— ۲۲۲ —|}}{{خطکش}}</noinclude><section begin="p834-1"/>{{کوچکتر|۴۰۴– {{سعدی-ط}}}}
{{شعر}}{{ب|غم زمانه خورم یا فراق یار کشم|بطاقتی که ندارم کدام بار کشم؟}}
{{ب|نه قوتی که توانم کناره جستن ازو|نه قدرتیکه بشوخیش در کنار کشم}}
{{ب|نه دست صبر که در آستین عقل برم|نه پای عقل که در دامن قرار کشم}}
{{ب|ز دوستان بجفا سیر گشت<ref>گشته.</ref> مردی نیست|جفای دوست زنم گر نه مردوار کشم}}
{{ب|چو میتوان بصبوری کشید جور عدو|چرا صبور نباشم که جور یار کشم؟}}
{{ب|شراب خوردهٔ ساقی ز جامِ صافی وصل<ref>در غالب نسخهها: شراب چون نبود پایدار لذت شرب، و در نسخ چاپی: شراب خوردهام از دست یار تا بسحر.</ref>|ضرورتست که درد سر خمار کشم}}
{{ب|گلی چو روی تو گر در چمن بدست<ref>بدید.</ref> آید|کمینه دیدهٔ سعدیش پیش خار کشم}}{{پایان شعر}}
<section end="p834-1"/>
<section begin="p834-2"/>{{کوچکتر|۴۰۵– {{سعدی-ط}}}}
{{شعر}}{{ب|هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم|نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم}}
{{ب|بهوش بودم از اول که دل بکس نسپارم|شمایل تو بدیدم نه صبر<ref>عقل.</ref> ماند و نه هوشم}}
{{ب|حکایتی ز دهانت بگوش جان من آمد|دگر نصیحت مردم حکایتست بگوشم}}
{{ب|مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی|که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم}}
{{ب|من رمیدهدل آن به که در سماع نیایم|که گر بپای<ref>اگر ز پای.</ref> درآیم بدر برند بدوشم}}
{{ب|بیا بصلح من امروز در کنار من امشب|که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم}}
{{ب|مرا بهیچ بدادی و من هنوز بر آنم|که از وجود تو موئی بعالمی نفروشم}}
{{ب|بزخم خورده حکایت کنم ز دست<ref>ز درد.</ref> جراحت|که تندرست ملامتکند چو من بخروشم}}
{{ب|مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن|سخن چه فایده گفتن چو پند می ننیوشم؟<ref>{{شعر}}{{ب|مکن نصیحت سعدی که گوش فهم ندارد|چسود مجلس واعظ چو پند می ننیوشم؟}}{{پایان شعر}}</ref>}}
{{ب|براه بادیه رفتن<ref>مردن.</ref> به از نشستن باطل|و گر مراد نیابم بقدر وسع بکوشم<ref>این بیت در بعضی از نسخ نیست.</ref>}}
{{پایان شعر}}
<section end="p834-2"/><noinclude>{{خطکش-پانویس-کوچک}}</noinclude>
6u7585b36r95ljmc8w3a8sqp6eno0jy
برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۸۳۵
104
53075
190323
134144
2022-08-07T07:11:08Z
Yoosef Pooranvary
1023
/* همسنجیشده */
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="4" user="Yoosef Pooranvary" />{{سصم||— ۲۲۳ —|}}{{خطکش}}</noinclude><section begin="p835-1"/>{{کوچکتر|۴۰۶– {{سعدی-ب}}}}
{{شعر}}{{ب|بار فراق دوستان بسکه نشست بر دلم|میروم<ref>در یک نسخه: میرود.</ref> و نمیرود ناقه بزیر محملم}}
{{ب|بار بیفکند شتر چون برسد بمنزلی|بار دلست همچنان ور بهزار منزلم}}
{{ب|ای که مهار میکشی صبر کن و سبک مَرو|کز طرفی تو میکشی وز طرفی سلاسلم}}
{{ب|بار کشیدهٔ جفا پرده دریدهٔ هوا<ref>وفا.</ref>|راه ز پیش و دل ز پس واقعهایست مشکلم}}
{{ب|معرفت قدیم را بُعد حجاب کی شود؟|گرچه بشخص غایبی در نظری مقابلم}}
{{ب|آخر قصد من توئی غایت جهد و آرزو|تا نرسم ز دامنت دست امید نگسلم}}
{{ب|ذکر تو از زبان من فکر تو از جنان من|چون برود که رفتهٔ در رگ و در مفاصلم}}
{{ب|مشتغل توام چنان کز همه چیز غایبم|مفتکر توام چنان کز همه خلق غافلم}}
{{ب|گر نظری کنی کند کشتهٔ صبر من ورق|ور نکنی چه بر دهد بیخ امید باطلم؟}}
{{ب|سنت عشق سعدیا ترک نمیدهی بلی|کی<ref>گر.</ref> ز دلم بدر رود خوی سرشته در گلم<ref>با گلم.</ref>}}
{{ب|داروی درد شوق را با همه علم عاجزم|چارهٔ کار عشق را با همه عقل جاهلم}}{{پایان شعر}}
<section end="p835-1"/>
<section begin="p835-2"/>{{کوچکتر|۴۰۷– {{سعدی-ب}} – {{سعدی-خ}}}}
{{شعر}}{{ب|تا تو بخاطر منی کس نگذشت بر<ref>در.</ref> دلم|مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم}}
{{ب|من چو بآخرت روم رفته بداغ دوستی|داروی دوستی بود هر چه بروید از گلم}}
{{ب|میرم و همچنان رود نام تو بر زبان من|ریزم و همچنان بود مهر تو در مفاصلم}}
{{ب|حاصل عمر صرف شد در طلب وصال تو|با همه سعی اگر بخود ره ندهی چه حاصلم؟}}
{{ب|باد بدست آرزو در طلب هوای دل|گر نکند معاونت دور زمان مقبلم}}
{{ب|لایق بندگی نیم بی هنری و قیمتی|ور تو قبول میکنی با همه نقص فاضلم}}
{{ب|مثل تو را بخون من ور بکشی بباطلم|کس نکند مطالبت زانکه غلام قاتلم}}<section end="p835-2"/><noinclude>{{پایان شعر}}{{خطکش-پانویس-کوچک}}</noinclude>
4tru0amnb9hkbdflex8efhir7ssy7vz
برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۸۳۶
104
53076
190324
134145
2022-08-07T07:14:06Z
Yoosef Pooranvary
1023
/* همسنجیشده */
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="4" user="Yoosef Pooranvary" />{{سصم||— ۲۲۴ —|}}{{خطکش}}{{شعر}}</noinclude><section begin="p836-1"/>{{ب|کشتی من که در میان آب گرفت و غرق شد|گر بود استخوان برد باد صبا بساحلم}}
{{ب|سرو برفت و بوستان از نظرم بجملگی|می نرود صنوبری بیخ گرفته در دلم}}
{{ب|فکرت من کجا رسد در طلب وصال تو؟|این همه یاد میرود وز تو هنوز غافلم}}
{{ب|لشکر عشق سعدیا غارت عقل میکند|تا تو دگر بخویشتن ظن نبری که عاقلم}}{{پایان شعر}}
<section end="p836-1"/>
<section begin="p836-2"/>{{کوچکتر|۴۰۸– {{سعدی-ط}}}}
{{شعر}}{{ب|امروز مبارکست فالم|کافتاد نظر بر آن<ref>بدین.</ref> جمالم}}
{{ب|الحمد خدای آسمان را|کاختر بدرآمد از وبالم}}
{{ب|خوابست مگر که مینماید|یا عشوه همیدهد خیالم؟}}
{{ب|کاین بخت نبود هیچ روزم|وین گل نشکفت هیچ سالم}}
{{ب|امروز بدیدم آنچه دل خواست|دید آنچه نخواست بدسگالم}}
{{ب|اکنون که تو روی باز کردی|رو باز بخیر کرد حالم}}
{{ب|دیگر چه توقعست از ایام|چون بدر تمام شد هلالم؟}}
{{ب|بازآی کز اشتیاق رویت<ref>کز اشتیاقت ایدوست.</ref>|بگرفت ز خویشتن ملالم}}
{{ب|آزردهام از فراق چونانک<ref>چندانک.</ref>|دل باز نمیدهد وصالم}}
{{ب|وز غایت تشنگی که بردم|در حلق نمیرود زلالم}}
{{ب|بیچاره برویت آمدم باز|چون چاره نماند و احتیالم}}
{{ب|از جور تو هم دَرِ تو گیرم|وز دست تو هم بَرِ تو نالم}}
{{ب|چون دوست موافقست سعدی|سهلست جفای خلق عالم}}{{پایان شعر}}
<section end="p836-2"/>
<section begin="p836-3"/>{{کوچکتر|۴۰۹– {{سعدی-ب}}}}
{{شعر}}{{ب|تا خبر دارم ازو بیخبر از خویشتنم|با وجودش ز من آواز نیاید که منم}}
{{ب|پیرهن میبدرم دمبدم از غایت شوق|که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم}}<section end="p836-3"/><noinclude>{{پایان شعر}}{{خطکش-پانویس-کوچک}}</noinclude>
ov3ias8du9hbnkmeszevoyo9xvtfq83
برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۸۳۷
104
53077
190325
134146
2022-08-07T07:17:25Z
Yoosef Pooranvary
1023
/* همسنجیشده */
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="4" user="Yoosef Pooranvary" />{{سصم||— ۲۲۵ —|}}{{خطکش}}{{شعر}}</noinclude><section begin="p837-1"/>{{ب|ای رقیب این همه سودا مکن و جنگ مجوی|برکنم دیده که من دیده ازو بر نکنم}}
{{ب|خود گرفتم که نگویم که مرا واقعهایست<ref>ور بگویم که مرا آتش غم در جان نیست.</ref>|دشمن و دوست بدانند قیاس از سخنم}}
{{ب|در همه شهر فراهم ننشست انجمنی|که نه من در غمش افسانهٔ آن انجمنم}}
{{ب|برشکست از من و از رنج دلم باک نداشت|من نه آنم که توانم که ازو بر شکنم}}
{{ب|گر همین سوز رود با من مسکین در گور|خاک اگر بازکنی سوخته یابی کفنم}}
{{ب|گر بخون تشنهٔ اینک من و سر باکی نیست|که بفتراک تو به زانکه بود بر بدنم}}
{{ب|مرد و زن گر بجفا کردن من برخیزند|گر بگردم ز وفای تو نه مردم که زنم}}
{{ب|شرط عقلست که مردم بگریزند از تیر|من گر از دست تو باشد مژه بر هم نزنم}}
{{ب|تا بگفتار درآمد دهن شیرینت|بیم آنست که شوری بجهان در فکنم}}
{{ب|لب سعدی و دهانت ز کجا تا بکجا|اینقدر بس که رود نام لبت بر دهنم}}{{پایان شعر}}
<section end="p837-1"/>
<section begin="p837-2"/>{{کوچکتر|۴۱۰– {{سعدی-ط}}}}
{{شعر}}{{ب|چشم که بر تو میکنم چشم حسود میکنم|شکر خدا که باز شد دیدهٔ بخت روشنم}}
{{ب|هرگزم این گمان نبد با تو که دوستی کنم|باورم این نمیشود با تو نشسته کاین منم}}
{{ب|دامن خیمه بر فکن دشمن و دوست گو ببین|کاینهمه لطف میکند دوست برغم دشمنم}}
{{ب|عالم شهر گو مرا وعظ مگو که نشنوم|پیر محله گو مرا توبه مده که بشکنم}}
{{ب|گر بزنی بخنجرم کز پی او دگر مرو|نعرهٔ شوق میزنم تا رمقیست در تنم}}
{{ب|این نه نصیحتی بود کز غم دوست توبه کن|سخت سیه دلی بود آنکه ز دوست برکنم}}
{{ب|گر همه عمر بشکنم عهد تو پس درست شد|کاینهمه ذکر دوستی لاف دروغ میزنم}}
{{ب|پیشم ازین سلامتی بود و دلی و دانشی|عشق تو آتشی بزد پاک بسوخت خرمنم}}
{{ب|شهری اگر بقصد من<ref>خلقی اگر بخون من.</ref> جمع شوند و متفق|با همه تیغ برکشم وز تو سپر بیفکنم}}<section end="p837-2"/><noinclude>{{پایان شعر}}{{خطکش-پانویس-کوچک}}</noinclude>
cpwz2r4567qkdew8scqo8r5ttkf5vc2
برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۸۳۸
104
53078
190326
134147
2022-08-07T07:20:15Z
Yoosef Pooranvary
1023
/* همسنجیشده */
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="4" user="Yoosef Pooranvary" />{{سصم||— ۲۲۶ —|}}{{خطکش}}{{شعر}}</noinclude><section begin="p838-1"/>{{ب|چند فشانی آستین بر من و روزگار من|دست رها نمیکند مهر<ref>کبر.</ref> گرفته دامنم}}
{{ب|گر بمراد من روی ور نروی تو حاکمی|من بخلاف رای تو گر نفسی زنم زنم}}
{{ب|اینهمه نیش میخورد سعدی و پیش میرود|خون برود درین میان گر تو توئی و من منم<ref>در بعضی از نسخهها بجای دو بیت آخر دو شعر ذیلست:
{{شعر}}{{ب|میشنوم که سعدیا راه مخوف میروی|گر نروم نمیشود صبر و قرار ممکنم}}
{{ب|عاشق جان خویش را بادیه سهمگین بود|من بهلاک راضیم لاجرم از خود ایمنم}}{{پایان شعر}}</ref>}}{{پایان شعر}}
<section end="p838-1"/>
<section begin="p838-2"/>{{کوچکتر|۴۱۱– {{سعدی-ط}}}}
{{شعر}}{{ب|گر تیغ برکشد که محبان همیزنم|اوّل کسیکه لاف محبت زند منم}}
{{ب|گویند پای دار اگرت سر دریغ نیست|گو سر قبول کن که بپایش در افکنم}}
{{ب|امکان دیده بستنم از روی دوست نیست|اولیتر آنکه گوش نصیحت بیاکنم}}
{{ب|آوردهاند صحبت خوبان که<ref>چو.</ref> آتشست|بر من بنیم جو که بسوزند خرمنم}}
{{ب|من مرغ زیرکم که چنانم خوش اوفتاد|در قید او که یاد نیاید نشیمنم}}
{{ب|دردیست در دلم که گر از پیش آب چشم|برگیرم<ref>بردارم.</ref> آستین برود تا بدامنم}}
{{ب|گر پیرهن بدر کنم از شخص ناتوان|بینی که زیر جامه خیالیست<ref>خیالست.</ref> یا تنم}}
{{ب|شرطست احتمال جفاهای دشمنان|چوندل نمیدهد که دل از دوست برکنم}}
{{ب|دردی نبوده را چه تفاوت کند که من|بیچاره درد میخورم و نعره میزنم}}
{{ب|بر تخت جم پدید نیاید شب دراز|من دانم این حدیث که در چاه بیژنم}}
{{ب|گویند سعدیا مکن، از عشق توبه کن|مشکل توانم و نتوانم که نشکنم}}{{پایان شعر}}
<section end="p838-2"/>
<section begin="p838-3"/>{{کوچکتر|۴۱۲– {{سعدی-ط}}}}
{{شعر}}{{ب|آندوست که من دارم و آن یار که من دانم|شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم}}<section end="p838-3"/><noinclude>{{پایان شعر}}{{خطکش-پانویس-کوچک}}</noinclude>
7rbo4ra1gv71p01xkpdog2f6wgqtijc
برگه:شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و۱۳ و ۱۴ هجری، جلد ۱.pdf/۲۵
104
55795
190341
183577
2022-08-07T09:20:28Z
Yoosef Pooranvary
1023
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="3" user="Yoosef Pooranvary" />{{سصم|'''۲۲'''|{{خطکش|margin_tb=0.7em}}|'''رجال ایران'''}}</noinclude>واحدالعین<ref>شهرت حاج هاشم بواحدالعین برای این بوده است که نادرشاه در سال ۱۱۶۰ ه.ق.، آخرین سال سلطنت خود، عمال – ضباط و کلانتران فارس را، به کرمان، نزد خود خواست و به محض ورود آنان را از هر دو چشم کور کرد، لکن حاج هاشم را بوساطت میرزا محمدحسین شریفی، صاحب اختیار، فقط از یک چشم نابینا نمود.</ref> کدخدا باشی محلات حیدری خانه شیراز بوده و پدر حاج هاشم حاج محمود است
که از تجار متمول و معتبر شیراز و بانی مدرسه هاشمیه در شیراز میباشد که بنام پسر خود
آن را ساخته است. و معروف است که نیاکانشان از یهودیان جدیدالاسلام شیراز بودهاند.
م. ق. هدایت (مخبرالسلطنه) در صفحه ۲۴ کتاب [[فهرست:خاطرات و خطرات.pdf|خاطرات و خطرات]]، تألیف خود،
در این باب مینویسد: «در دورهٔ اخیر حاج ابراهیم خان اعتمادالدوله که جدش از
{| style="float: left;"
|-
| [[پرونده:HaajEbraahimKalaantar.jpg|250px|هیچ|چپ]]
|-
| align="center"| {{ود|حاج ابراهیم خان کلانتر اعتمادالدوله}}
|}
جدیدالاسلامهای قزوین بوده» میرزا فضلالله
شریفی حسینی، متخلص به خاوری، در
تاریخ قاجاریه، تألیف خود، مسمی به تاریخ
ذوالقرنین، مینویسد: «حاج ابراهیم خان
اعتمادالدوله، از معاریف آدمیزادگان
دارالعلم شیراز است، و نسبت او را، ذکر السنه
و افواه باین طریق کاشف راز، که یکی از
اجداد اعلای او از دارالسلطنه قزوین، که
وطن اصلی او بوده، هجرت و بدارالعلم
شیراز آمده، خاطرش به آرامش در آن شهر
قرین شده از خاندان حاج قوامالدین شیرازی
معروف، مستورهای بعقد ازدواج در آورده،
و بمدد حرفت و صناعت<ref>گویا زرگری.</ref> مداری باندازه
میکرده، اولاد او نسلا بعد نسل، بسبب آن
مستوره، خود را منسوب به حاجی قوامالدین
دانسته»، هنگامیکه لشگریان [[شرح حال رجال ایران/جعفرخان زند|جعفر خان زند]]، در سال ۱۱۹۹ قمری، در قم و کاشان،
از لشگر [[شرح حال رجال ایران/آغا محمدخان قاجار|آغامحمدخان]] شکست خورد، جعفر
خان در اصفهان بود، و از ترس اینکه مبادا
گرفتار شود، بسمت شیراز فرار کرد<ref>رستم صولت .... عجیب و غریبی بوده است!</ref> و حاج
ابراهیم نیز بهمراه وی بود و میرزا محمد
کلانتر شیراز در اصفهان ماند، آغا محمدخان قاجار پس از ورود باصفهان باو اجازه خروج
و مسافرت نداد و با خود بتهران برد و در سال ۱۲۰۰ قمری، پس از بازگشت باصفهان،
در همین سال در گذشت. پس از مرگ کلانتر، جعفرخان منصب کلانتری شیراز را بحاج<noinclude>
{{خطکش-پانویس-کوچک}}</noinclude>
ibfg2d3czrz7bekajht7bys3cs4h7mt
برگه:شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و۱۳ و ۱۴ هجری، جلد ۱.pdf/۲۶
104
55796
190342
173298
2022-08-07T09:25:18Z
Yoosef Pooranvary
1023
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="3" user="Yoosef Pooranvary" />{{سصم|'''رجال ایران'''|{{خطکش|margin_tb=0.7em}}|'''۲۳'''}}</noinclude>ابراهیم داد و در دورهٔ سلطنت او و پسرش، [[شرح حال رجال ایران/لطفعلیخان زند|لطفعلیخان]]، راتق و فاتق امور بود و حتی
بوزارت نیز رسید. با اینکه به لطفعلیخان خبر داده بودند که حاج ابراهیم باطنا با او همراه
نیست و از او هراسناک است با این حال، لطف علیخان، در سال ۱۲۰۵ قمری، در سفر
کرمان، که برای گرفتن شهر مزبور و دفع [[شرح حال رجال ایران/ابوالحسنخان بیگلربیگی|سید ابوالحسن خان کهکی]] والی کرمان (جد
آقاخانها) رفته بود، [[شرح حال رجال ایران/خسروخان زند|خسروخان]]، برادر خردسال خویش را، بقائم مقامی خود معین نمود
و حاج ابراهیم را، بر مقام کلانتری، بوزارت او گماشت و نظم شهر را نیز باو
سپرد. در این سفر چون وسائل خیانت او به مخدومش کاملا فراهم نبود، دست از پا خطا
ننمود، لکن در این اوقات، پنهانی، با آغا محمدخان ارتباط پیدا کرد. و مکاتبات، و پیغامهای
شفاهی، میان آنان، مبادله میگردید، و در سفر جنگی اصفهان که لطفعلیخان برای گرفتن
آن شهر عازم شده بود، حاج ابراهیم را، با همان سمت سابق، بوزارت برادرش منصوب
و خود عازم اصفهان شد. دسائس و نقشه حاج ابراهیم، برای برانداختن لطف علیخان و
انقراض سلسله زندیه، در این بار کامل شده بود، حاج ابراهیم با برادران و خویشان خود،
که در اردوی لطف علیخان از رؤساء و سرکردگان اردو بودند، قرار بر این گذاشته
بمحض اینکه رؤسای زندیه را در شیراز دستگیر کردم، بشما اطلاع داده، شما هم
لطفعلیخان را در آنجا زنده دستگیر نموده و یا او را بقتل رسانید. پس از حرکت لطفعلیخان
بطرف اصفهان، روزی حاج ابراهیم، که از طرف او همه کاره شیراز و طرف اعتماد
خوانین زندیه بود، از آنان برای مشاوره در امری، بمنزل خود دعوت نمود، آنان
نیز، بیخبر از همه جا، با کمال سادگی، دعوت او را قبول کرده و بدون اسلحه
بمنزل او رفتند، او هم، با نقشه قبلی، که عدهای را مسلح و در کمین نگهداشته بود،
بیک اشاره او، عده مسلح، تمام رؤساء و خوانین زندیه (مهمانان) را دستگیر و توقیف
نمودند، و این خبر را فوراً باردوی لطفعلیخان به برادران خود (عبدالرحیمخان و محمد
علیخان)<ref>عبدالرحیمخان، در این سفر از مهمترین سرکردگان و بلکه همه کارهٔ اردوی لطفعلیخان بود، و با وجود اینکه از حاج ابراهیم برادر خود چند سالی بزرگتر بود، کاملا از برادر کوچک خویش اطاعت داشت.</ref> اطلاع داد، آنان نیز، با قرار و مدار قبلی، در اردو شورش بر پا کرده در
حالیکه قبلا سپاهیان اردو از اطراف او پراکنده شده بودند بطرف چادر لطفعلیخان حملهور
شدند لطفعلیخان از این عمل، که هیچ انتظار آنرا نداشت، بسیار تعجب کرد و با سرعت
برق، بطرف اصطبل دوید و سوار اسب بیزین و برگ شده بطرف شیراز فرار نمود و چون
از جریان کار بیاطلاع بود، پیش خود چنین خیال میکرد، که شهر شیراز بدست مأمورین
او محفوظ مانده است، اما بمحض اینکه به قصبه ابرج رسید، از توطئه مسبوق شده بحاجی
پیغام داد و از عمل او بسیار تعجب نمود، لکن حاجی، به پیغامآور و فرستاده او جواب
داد، که من از اراده تو کاملا مسبوق بودم، و جز این کار چاره ای نداشتم، و آرزوی گرفتن
شیراز را از سر بیرون کن که بهیچوجه نائل نخواهی شد. لطفعلیخان، از این پیغام حاجی،
سخت خشمناک شده، برای گرفتن شیراز حمله کرد، لکن حاج ابراهیم، عدهای از سپاهیان<noinclude>
{{خطکش-پانویس-کوچک}}</noinclude>
izu1cl77y99e0ug73twgg2yj2a8d5ym
برگه:شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و۱۳ و ۱۴ هجری، جلد ۱.pdf/۲۷
104
55797
190343
167464
2022-08-07T09:31:07Z
Yoosef Pooranvary
1023
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="3" user="Yoosef Pooranvary" />{{سصم|'''۲۴'''|{{خطکش|margin_tb=0.7em}}|'''رجال ایران'''}}</noinclude>او را، بوسائل مختلف، بداخل شیراز کشانیده، آنان را نیز خلع سلاح نمود. لطفعلیخان،
چون چنین دید، از گرفتن شیراز مأیوس شده، در سال ۱۲۰۶ قمری، منهزماً بطرف
بوشهر عازم گردید. حاج ابراهیم، برای تعقیب او، عدهای را فرستاد، و این عده کاری
از پیش نبردند و لطفعلیخان خود را به بوشهر و از آنجا به بندر ریگ رسانید. حاج
ابراهیم، از ترس جان خود، و برای اینکه مبادا لطفعلیخان دوباره برگشته او را از
میان بردارد، سپاهی مشتمل بر سه هزار سوار و پیاده برای مقابله با او فرستاد، و
بتدریج عده سپاه مزبور به پنجهزار نفر رسید، و ضمناً تمام امراء و حکام اطراف را بر علیه
او برانگیخت. در تنگستان، لشکر حاجی و لشکر لطفعلیخان، بهم نزدیک شدند، با
اینکه لشکر لطفعلیخان بیش از هزار نفر نبود، چنان شکستی به لشگر طرف وارد کرد که
حاکم بوشهر فراری و فرمانده لشگر به کازرون پناهنده شد، و ماوقع را بحاجی ابراهیم
اطلاع داد، و حاجی از این شکست، بسیار نگران گردید، پیشکش فراوانی، از جمله
سه هزار مادیان از رمه خاندان زند، با نامه تضرعآمیزی، به نزد آغا محمدخان
فرستاد و بپاداش آن، از طرف آغامحمدخان، لقب خانی و سمت بیگلربیگی (استانداری)
فارس یافت و خان قاجار، [[شرح حال رجال ایران/حاج میرزا رضاقلیخان نوائی منشیالممالک|میرزا رضاقلی نوائی، منشیالممالک]] را، برای تحویل گرفتن
اثاث خاندان زند بشیراز روانه نمود؛ و ضمناً به [[شرح حال رجال ایران/فتحعلی شاه|باباخان]] (فتحعلیشاه آینده)، که
در شاهرضا (قمشه) بود، دستور داد که بحاج ابراهیم کمک لشکری کند. باباخان، بنا
بر فرمان عم خود، چهار هزار سوار در اختیار حاج ابراهیمخان گذاشت و با سپاهیان
خود حاجی بالغ بر هفت هزار نفر شد و بجنگ شاهزاده جوان زند فرستاده شدند؛
ولی این عده هم، در نزدیکی کازرون، شکست خوردند و فرمانده آن سپاه، رضاقلیخان
برادر حاج علیقلیخان کازرونی، بچنگ لطفعلیخان افتاد و بفرمان او کور گردید
و دو هزار نفر از آنان نیز اسیر و گرفتار شدند. پس از این شکست، و تار و مار شدن لشگر،
بر نگرانی حاج ابراهیم بیش از پیش افزوده شد، و مجدداً قاصدی، بهمراه نامهای، نزد
آغامحمدخان فرستاد و موکداً درخواست نمود، که شخصاً خودش، با سپاهی مجهز، برای
دفع لطفعلیخان عازم شیراز گردد؛ آقا محمدخان بنا بر این درخواست، در بهار
۱۲۰۶ ق، با لشگری مجهز، بسمت شیراز حرکت کرد. [[w:جان ملکم|سر جان ملکم]]، نماینده سیاسی
فرمانفرمای هندوستان، که دو سفر (در سال ۱۸۰۰ م. = ۱۲۱۵ ق. و ۱۸۱۰ م. = ۱۲۲۵ ق.)<ref>سر جان ملکم، سه سفر، در سالهای ۱۸۰۰ و ۱۸۰۸ و ۱۸۱۰ میلادی، برابر با سالهای ۱۲۱۵ و ۱۲۲۳ و ۱۲۲۵ هجری قمری، بایران آمده در سفر دوم ( ۱۸۰۸ م.) فقط تا بوشهر بیشتر نیامد، و چون نفوذ فرانسویها، در دربار ایران، در این ایام، رو بافزایش بود، از آمدن به تهران منصرف گردیده و دوباره از بوشهر به هندوستان مراجعت نمود.</ref>
برای انجام مقاصد سیاسی، دولت انگلستان، بایران آمده، و در هر دو بار، در پیشرفت
نیات خود، بواسطه دادن رشوه زیاد، بشاه و سایر زمامداران، کاملا موفق گردید. در کتاب
تاریخ ایران تألیف خود درباره حاج ابراهیم و پدرش حاج هاشم چنین گوید: «حاج ابراهیم
پسر حاج هاشم نام یکی از کدخدایان معتبر شیراز است که، در اواخر عمر، هاشم، بجهت<noinclude>
{{خطکش-پانویس-کوچک}}</noinclude>
b74f3ly2oyitdgwjftcvhs6gm6p9qv3
برگه:شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و۱۳ و ۱۴ هجری، جلد ۱.pdf/۲۸
104
55798
190344
167467
2022-08-07T09:38:50Z
Yoosef Pooranvary
1023
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="3" user="Yoosef Pooranvary" />{{سصم|'''رجال ایران'''|{{خطکش|margin_tb=0.7em}}|'''۲۵'''}}</noinclude>کبر سن و فرط شیخوخیت، از چشم نابینا گشته، از کار افتاده و عیالی زیاد و معاشی کم از
وی باز ماند. و نیز راجع به بدگمان بودن لطفعلیخان و حاج ابراهیم از یکدیگر چنین
گوید: «لطفعلیخان، در حینیکه اردویش در شرف حرکت بوده، فرمان داد تا حاج
ابراهیم، پسر بزرگ خود، میرزا محمد را، که هنوز سنی نداشت و قابل خدمت نبود،
ملتزم رکاب سازد؛ از این حرکت حاج ابراهیم را، اگر هم قبل از این، شکی بود مرتفع
شد و یقین کرد که بعد از این، از لطفعلیخان، امید خیری نیست لهذا جزم کرد که خیالی
را، که چنین مینماید مدتی در خاطر داشته، انجام داده شهر را بآغا محمدخان بسپارد.
در صحبتهائیکه، مابین مؤلف اوراق و حاجی ابراهیم، در این باب، اتفاق افتاد همیشه
حاجی میگفت که، یکی از مقاصد کلی وی از این حرکت، استخلاص ملک بود از صدمات
جنگهائیکه متصل بر سر سلطنت برپا میشد و هیچکس هم، بغیر از معدودی از سپاهیان دزد
و دغل، باک نداشت از اینکه زندی بر تخت باشد یا قجری؛ لکن همه طالب بودند که ایران
بزرگ و قوی و آرام باشد». سپس خود میافزاید: «شاید حاج ابراهیم خیال میکرده
است، که از این خیانت، فقط کاریکه باید بشود زودتر میشود ولایت هم» از مشاق و متاعبی
که، از جنگهای دو خانواده، بر سر پادشاهی، متصور است مصون خواهد بود. هیچ شک
نیست که مقصود اصلی او حفظ جان خود بوده، زیرا که، بهیچوجه وثوقی به لطفعلیخان
نداشته، و میدانسته که، دشمنان بسیاری دارد، که علیالاتصال، در فکر استیصال وی هستند
و از حرکات لطفعلیخان هم معلوم کرده بود که سخنانی که اعدای او در حقش گفتهاند چنانکه
باید رسوخ کرده است بنابراین بخیال استخلاص و حفظ خود افتاده خدمت آغا محمدخان
را مایه حمایت خود دانسته و بالاخره بر مقصود فائز آمده اما به غدر و کفران منصوب گشت<ref>برای اطلاع بیشتری، از عاقبت کار لطفعلیخان زند، به کلمه لطفعلی رجوع شود.</ref>»
آغامحمدخان در سال ۱۲۰۹ قمری او را صدراعظم خویش نمود و به تقلید زمان سلاطین
صفویه ملقب به اعتمادالدوله گردید. و پیش از اینکه حاج ابراهیمخان شیرازی صدراعظم
شود، وزارت آغامحمدخان را، [[شرح حال رجال ایران/میرزا شفیع مازندرانی|میرزا شفیع مازندرانی]]، که اصلا اصفهانی بوده، عهدهدار
بود. در سفر دویم آغا محمدخان و لشکرکشیش بنواحی قفقاز ( ۱۲۱۱ ه. ق.) حاج
ابراهیم خان اعتمادالدوله نیز بهمراه وی بود. هنگامیکه خواست، برای گرفتن قراباغ
و دستگیر کردن [[شرح حال رجال ایران/ابراهیم خلیلخان جوانشیر|ابراهیمخان جوانشیر]]، از رود ارس بگذرد عدهٔ کمی (در حدود هفت هشت
هزار نفر سوار و پیاده) از سپاهیان را، بهمراه خویش برد و شهر شیشه، حاکم نشین
قراباغ، را گرفت و بقیه سپاه را، در سمت راست رودخانه ارس، در آدینه بازار گذاشت
و پس از کشته شدن ناگهانیش اردوئیکه بهمراه وی بود، در شیشه، بکلی پراکنده شدند و
اهالی قراباغ بقیه اردو را غارت کردند؛ و اردوئی هم که، این طرف رودخانه ارس، زیر
نظر [[شرح حال رجال ایران/حسینقلیخان قاجار|حسینقلیخان قاجار]] (برادر فتحعلیشاه) و [[شرح حال رجال ایران/سلیمانخان خانخانان|سلیمانخانخان قاجار اعتضادالدوله]] و حاج
ابراهیمخان اعتمادالدوله بود، آنها نیز، بکلی متفرق گردیدند<ref>سیستم معمولی لشکرکشی ممالک مشرق زمین.</ref>. و از تمام آن سپاه فقط<noinclude>
{{خطکش-پانویس-کوچک}}</noinclude>
tvihlgq7jfmf9kwwvcec7x4rmcffb0m
برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۰۱۲
104
57146
190327
189729
2022-08-07T07:24:11Z
Yoosef Pooranvary
1023
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="3" user="Yoosef Pooranvary" /></noinclude><section begin="p1012-1"/>{{ود|ملحقات<ref>اتفاق میافتد که در یک یا دو نسخه غزلی دیده میشود که در نسخ بسیار قدیم و معتبر نیست این غزلها را در اینجا بعنوان ملحقات بصورتی که هست بچاپ رساندیم زیرا تصحیح بعضی از ابیات آنها بیمقابله و مراجعهٔ بنسخ متعدد میسر نگشت.</ref>}}
<section end="p1012-1"/>
<section begin="p1012-2"/>{{کوچکتر|۶۳۸}}
{{شعر}}
{{ب|ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا|بوصل خود دوائی کن دل دیوانهٔ ما را}}
{{ب|علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد|مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را}}
{{ب|گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان|نبایستی نمود اول بما آن روی زیبا را}}
{{ب|چو بنمودی و بربودی ثبات از عقل و صبر از دل|بباید چارهٔ کردن کنون آن ناشکیبا را}}
{{ب|مرا سودای بُترویان نبودی پیش ازین در سر|ولیکن تا ترا دیدم گزیدم راه سودا را}}
{{ب|مراد ما وصال تست از دنیا و از عقبی|وگرنه بیشما قدری ندارد دین و دنیا را}}
{{ب|چنان مشتاقم ایدلبر بدیدارت که از دوری<ref>که گر روزی بدیدارت.</ref>|برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را}}
{{ب|بیا تا یکزمان امروز خوش باشیم در خلوت|که در عالم نمیداند کسی احوال فردا را}}
{{ب|سخن شیرین همیگوئی برغم دشمنان سعدی|ولی بیمار استسقا چداند ذوق حلوا را؟}}
{{پایان شعر}}
<section end="p1012-2"/><noinclude>{{خطکش-پانویس-کوچک}}</noinclude>
m02sbzkkhq81mniy67tkkynomlawnm1
برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۰۱۳
104
57154
190328
176576
2022-08-07T07:29:41Z
Yoosef Pooranvary
1023
/* نمونهخوانیشده */
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="3" user="Yoosef Pooranvary" />{{سصم||— ۴۰۱ —|}}{{خطکش}}</noinclude><section begin="p1013-1"/>{{کوچکتر|۶۳۹}}
{{شعر}}
{{ب|میندانم چکنم چاره من این دستان را|تا بدست آورم آن دلبر پردستان را}}
{{ب|او بشمشیر جفا خون دلم میریزد|تا بخون دل من رنگ کند دستان را}}
{{ب|من بیچاره تهیدستم ازان میترسم|که وصالش ندهد دست تهیدستان را}}
{{ب|دامن وصلش اگر من بکف آرم روزی|ندهم تا بقیامت دگر از دست آن را}}
{{ب|در صفاتش نرسد گرچه بسی شرح دهد|طوطی طبع من آن بلبل پردستان را}}
{{ب|هوس اوست دلم را چه توان گفت اگر|دست بر سرو بلندش نرسد پستان را؟}}
{{ب|نرگس مست وی آزار دلم میطلبد|آنکه در عربده میآورد او مستان را}}
{{ب|گر ببینم رخ خوبش نکنم میل بباغ|زانکه چون عارض او نیست گلی بستان را}}
{{ب|هر که دیدست نگارین من اندر همه عمر|بتماشا نرود هیچ نگارستان را}}
{{ب|نیست بر<ref>ظاهراً «نیست شد» درست میباشد.</ref> سعدی ازین واقعه و نیست عجب|گر غم فرقت او نیست کند هستان را}}
{{پایان شعر}}
<section end="p1013-1"/>
<section begin="p1013-2"/>{{کوچکتر|۶۴۰}}
{{شعر}}
{{ب|ای مسلمانان فغان زان نرگس جادو فریب|کو بیک ره برد از من صبر و آرام و شکیب}}
{{ب|رو میانه روی دارد زنگیانه زلف و خال|چون کمال چاچیان ابروی دارد پرعتیب}}
{{ب|از عجائبهای عالم سی و دو چیز عجیب|جمع میبینم عیان در روی او من بی حجیب}}
{{ب|ماه و پروین تیر و زهره شمس و قوس و کاج و عاج|مورد و نرگس لعل و گل سبزی و می وصل و فریب}}
{{ب|بان و خطمی شمع و صندل شیر و قیر و نور و نار|شهد و شکر مشک و عنبر درّ و لؤلؤ نار و سیب}}
{{ب|معجزات پنج پیغمبر برویش در پدید|احمد و داود و عیسی خضر و داماد شعیب}}
{{ب|ای صنم گر من بمیرم ناچشیده زان لبان|دادگر از تو بخواهد داد من روز حسیب}}
{{ب|سعدیا از روی تحقیق این سخن نشنیدهٔ|هر نشیبی را فراز و هر فرازی را نشیب}}
{{پایان شعر}}
<section end="p1013-2"/><noinclude>{{خطکش-پانویس-کوچک}}</noinclude>
6yv4b2tmf4akbe5imb74kls6rfxnwl4
برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۰۱۴
104
57163
190329
176593
2022-08-07T07:34:23Z
Yoosef Pooranvary
1023
/* نمونهخوانیشده */
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="3" user="Yoosef Pooranvary" />{{سصم||— ۴۰۲ —|}}{{خطکش}}</noinclude><section begin="p1014-1"/>{{کوچکتر|۶۴۱}}
{{شعر}}
{{ب|قیامتست سفر کردن از دیار حبیب|مرا همیشه قضا را قیامتست نصیب}}
{{ب|بناز خفته چه داند که دردمند فراق|بشب چه میگذراند علیالخصوص غریب؟}}
{{ب|بقهر میروم و نیست آن مجال که باز|بشهر دوست قدم در نهم ز دست رقیب}}
{{ب|پدر بصبر نمودن مبالغت میکرد|ک ای پسر بس ازین روزگار بیترتیب}}
{{ب|جواب دادم ازین ماجرا که ای بابا|چو درد من نپذیرد دوا بجهد طبیب}}
{{ب|مدار توبه توقع ز من که در مسجد|سماع چنگ تأمل کنم نه وعظ خطیب}}
{{ب|بمکتب ارچه فرستادیم نکو نامد|گرفته ناخن چنگم بزخم چوب ادیب}}
{{ب|هنوز بوی محبت ز خاکم آید اگر|جدا شود بلحد بند بندم از ترکیب}}
{{ب|باختیار ندارد سر سفر سعدی|ستم غریب نباشد ز روزگار عجیب}}
{{پایان شعر}}
<section end="p1014-1"/>
<section begin="p1014-2"/>{{کوچکتر|۶۴۲}}
{{شعر}}
{{ب|چشم تو طلسم جاودانست|یا فتنهی آخرالزمانست}}
{{ب|تا چشم بدی بزیر بنهد|دیگر بکرشمه در نهانست(؟)}}
{{ب|ما را بکرشمه صید کردست|چشمت که چو چشم آهوانست}}
{{ب|با لشکر غمزهٔ تو در شهر|. . . . . . . . . الامانست<ref>در تنها نسخهایکه این غزل دیده شد این مصراع خوانده نمیشود.</ref>}}
{{ب|پیکان خدنگ غمزهٔ تو|شک نیست که زهر بیکمانست(؟)}}
{{ب|از لعل لب شکرفشانت|یک بوسه بصد هزار جانست}}
{{ب|ارزان شده است بوسهٔ تو|ارزان چه بود که رایگانست}}
{{ب|هستم همه ساله دست بر سر|چون پای فراق در میانست}}
{{ب|گویند صبور باش سعدی|این کار بگفت دیگرانست}}
{{پایان شعر}}<section end="p1014-2"/><noinclude>{{خطکش-پانویس-کوچک}}</noinclude>
hln7t6nzk3eg68x0xvdp5mgikwume8z
برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۹۶
104
61100
190313
2022-08-06T13:52:07Z
Arash.z
13911
/* نمونهخوانیشده */ اصلاح نویسههای عربی، اصلاح ارقام
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="3" user="Arash.z" />{{خطکش}}{{سصم|۲۸۶||خیام}}{{خطکش}}</noinclude>(بیک فرق و آن اینست که) ریخته شدن ما (در قالب اوّلی) دیگر اعاده و تکرار
نمیشود» یعنی رفتیم که رفتیم و دیگر برنمیگردیم.
{{شعر}}{{ب|«کلّ ذکر من بعده نسیان|و تغیب الاثار و الاعیان»}}{{پایان شعر}}
«پس از هر یادی فراموشی است و آثار و اعیان (همگی از بین میروند و)
ناپدید میشوند» همه کس و همهچیز محکوم بخاموشی و فراموشی است».
و گاهی هم انکار او بمرحلهٔ قطعیّت میرسد؛ چنانکه در این قطعه:–
{{شعر}}{{ب|«أتترک هیهنا الّصحباء نقداً|لما وعدوک من لبن و خمر}}
{{ب|حیات ثم موت ثم حشر|کلام خرافة؛ یا امّ عمرو»<ref>در این قطعه نوعی از صنعت (التفات) بکار رفته؛ زیرا در بیت اول، مردی و در بیت دوم
زلی بنام (ام عمرو) مخاطب قرار داده شده است و خرافه بضم خاء فوقانی و فتح فاء نام مردی در
عرب بوده که چیزهائی نقل میکرده و میگفته است که آنها را از پریان دیده است و مردم باور
نمیکردهاند و میگفتهاند «هذا حدیث خرافه» این جمله رفته رفته در بارهٔ هر خبر واهی اطلاق
شده و بکثرت استعمال کلمات دیگر حذف شده و فقط (خرافه) باقی مانده است.</ref>}}{{پایان شعر}}
«آیا ترک میکنی در اینجا باده را نقداً برای آنکه ترا (در آنسرای) شیر و
شراب وعده کردهاند. حیاتی است، بعد از آن مماتی است، بعد از آنهم حشر و نشری
است؟ (این حرف بدین ترتیب) سخن یاوهایست؛ ای ام عمرو» و حال آنکه خیام
در همهٔ این مسائل از ابتدا ریبی بوده و تا آخر هم لاادریهٔ ثابت قدمی باقی
مانده است.
خلاصه آنکه این دو شاعر حکیم فقط در جانبداری از انقلاب حادثات عالم
شباهت تّام و تمامی با همدیگر دارند و عالیترین قسمتی از گفتار معرّی هم اشعاریست
که در این زمینه ساخته و از آن جملهاست این قطعه:–
{{شعر}}{{ب|فلایمش فخّارا من الفخر عاید|الی عنصر الفخّار للنفع یضرب.}}
{{ب|لعلّ انساءً منه یصنع مرّة؛|فیأکل منه من یشاء و یشرب}}
{{ب|ویحمل من ارض الی اخری ومادری؛|فواهاً له بعد البلا یتغرّب».}}{{پایان شعر}}
«کسی که باصل سفالی برخواهد گشت، نباید با ناز و غمزه و خودنمائی راه<noinclude>
{{خطکش-پانویس-کوچک}}</noinclude>
dk8782al1l3d77pj37nrv3yu9it1z7b
برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۹۷
104
61101
190314
2022-08-06T14:02:49Z
Arash.z
13911
/* نمونهخوانیشده */ اصلاح نویسههای عربی، اصلاح ارقام
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="3" user="Arash.z" />{{خطکش}}{{سصم|مقایسه||۲۸۷}}{{خطکش}}</noinclude>برود. شاید از آن ظرفی برای سود ساخته شود که هر کس خواهد بتواند در آن بخورد
و بیاشامد و حمل شود از جائی بجای دیگر در حالی که او خودش نمیداند. پس،
وای بحال او که بعد از آزمایش (بدور انداخته شده و) بغربت خواهد افتاد».
ابوالعلاء معرّی، اشعاری را که در ایّام جوانی بسلک نظم کشیده در مجموعهای
بنام (سقط الزّند) گرد آورده است. این قسمت از اشعار او از گرانبهاترین قطعات
ادبیّات عرب بشمار میرود. از جملهٔ آنها ابیات ذیل است که دربارهٔ انقلاب حادثات
عالم ساخته است. این ابیات در عین آنکه نمونهای از یک خطبه بلیغ فلسفی است،
از آن اشعار بسیار زیبائی است که در میان قطعات معرّی بندرت پیدا میشود:–
{{شعر}}{{ب|«غیر مجد فی ملّتی و اعتقادی|نوح باک و لا ترنّم شاد}}
{{ب|و شبیه صوت الّنعی اذاقیـ|ـس بصوت البشیر فی کلّ ناد.}}
{{ب|ابکت تلکم الحمامة ام|غنّت علی فرع غصنها المیّاد؟}}
{{ب|صاح، هذا قبورنا تمـ|ـلاءُ الّرحب فاین قبور عاد؟}}
{{ب|خفّف الوطاء؛ ما اظنّ ادیم الـ|ـارض الاّ من هذه الاجساد.}}
{{ب|و قبیح بناوان قدم العهـ|ـد هو ان الاباء والاجداد.}}
{{ب|سران استطعت فی الهواءِ رویـ|ـداً لا احتیالاعلی رفات العباد}}
{{ب|ربّ لحد قد صار لحداً مراراً|ضاحک من تزاحم الاضداد}}
{{ب|و دفین علی بقایا دفین|فی طویل الازمان والاباد.}}
{{ب|و اسأل الفرقدین عمّن احّا|من قبیل و آنسا من بلاد}}
{{ب|کم اقاما علی زوال نهار|و انارا المدلّج فی سواد؟}}
{{ب|انّ حزناً فی ساعة الموت اضعـ|ـاف سرور فی ساعة المیلاد.}}
{{ب|تعب کلّها الحیات فمااعجـ|ـب الّا من راغب الازدیاد».}}{{پایان شعر}}
یعنی «در دین و آیین من، نه در نوحهٔ مرد گریان سودیست و نه در نغمهٔ فرد
شادان و صوت آورندهٔ خبر وفات با صدای دهندهٔ مژده ولادت، در همه جا، مانند هم
است (چنانکه معلوم نیست که) این کبوتر نشسته بر شاخه آویزان درخت آیا گریهای<noinclude></noinclude>
79vt62gfhnzg0cuh5tn9p0bmm2oua0g
برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۹۸
104
61102
190315
2022-08-06T14:12:40Z
Arash.z
13911
/* نمونهخوانیشده */ اصلاح نویسههای عربی، اصلاح ارقام
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="3" user="Arash.z" />{{خطکش}}{{سصم|۲۸۸||خیام}}{{خطکش}}</noinclude>سرداد یا نغمهای سرود. ای یار همـدم، اینکه فراخنای جهانرا پر میکند قبرهای
ماهاست. پس (در اینصورت) قبور قوم عاد کجاست؟.. قدم خود را سبکتر بگذار گمان
نمیبرم که ادیم زمین سوای همین اجساد باشد. گر چه (سالیان درازی گذشته و)
عهدی کهن گردیده (بازهم) برای ما خوار داشتن آبا و اجداد، زشت است. اگر
بتوانی در هوا برو آهسته؛ نه بر روی استخوانهای پوسیدهٔ بندگان خدا از روی کبر و
غرور؛ بسیار لحدیست که بکرّات و مرّات لحـد گردیده و اینک از ازدحام اضدادی
(مانند خرد و کلان، پیر و جوان، قوی و ضعیف، وضیع و شریف که بسوی او هجوم
آوردهاند) دهنش از خنده بروی آنان باز مانده است و بسیار مدفونی است که در ظرف
روزگاران دراز بر روی باقیماندهٔ اعضای دیگران دفن شده است و از دو ستاره فرقدان
(که شبیه دو چشم نگرانند) بپرس و ببین که چقدر قبیلهها را دیدهاند و با چقدر از
بلدهها انس و الفت گرفتهاند و چقدر ایستاده و زوال روزها را تماشا کرده و در شبهای تاریک
با نور خود مشعل افروخته و در روشنائی آن مسافر براه انداخته (و شاهد عبور و مرور
کاروانهای رحلت بدیار عدم گردیدهاند) در حقیقت، اندوه هنگام مرگ، اضعاف مضاعف
شادی بوقت زائیده شدنست. زندگانی همهاش درد و رنج است و عجیبتر از کسی نیست
که راغب فزونی مدّت آن است».
بدین گونه از افکار معرّی در بسیاری از رباعیات خیام با اندک تفاوتهائی میتوان
تصادف کرد و سرانجام چنین معلوم میشود که در بین این دو داهی شرق در بارهٔ پارهای
از مسائل فلسفی مانند انقلاب حادثات عالم و افکار راجع بآخرت مشابهتهائی کما بیش
پیدا میشود ولی از لحاظ مزاج و مشرب و حتّی طرزفکر و شیوه بیان و در مورد موضوعاتی
مربوط بدین و دنیا و انسان و انسانیّت تفاوت بسیار فاحش و بیّنی وجود داشته و بهر
اندازه که معرّی زاهد و عبوس، باصداقت و صمیمیّت کامل، ممثّل سجّیهٔ متمایز عرق
مخصوص خود: سامی بوده، خیام شوخ و شادروان خصائل ارثی نژاد آریائی را، بهمان
اندازه از صدق و صفا حفظ و تمثیل نموده است.
از آنجا که موضوع قسمت عمدهای از رباعیات خیام، چنانکه کراراً اشاره شده،<noinclude></noinclude>
r5ttjus068lobe4hykwjtsyvykgljwh
برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۹۹
104
61103
190316
2022-08-06T14:20:42Z
Arash.z
13911
/* نمونهخوانیشده */ اصلاح نویسههای عربی، اصلاح ارقام
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="3" user="Arash.z" />{{خطکش}}{{سصم|مقایسه||۲۸۹}}{{خطکش}}</noinclude>مربوط بمسائلی است که هر متفکّری در دورهٔ زندگانی خود بآنها برخورده و لابدّ برخی
از آنان هم دربارهٔ بعضی از آنها اظهار نظری نیز کردهاند؛ در کشور خودما: ایران هم،
چه پیش از خیام و چه بعد از او دانشمندان سخنسرائی، گاهی، در این زمینهها فکر
کرده و اشعاری نزدیک بمضمون پارهای از رباعیات خیام سرودهاند؛ مثلا در نارسائی
دانش بشر این بیت از رودکی، معروف است:–
{{شعر}}{{ب|«تا بدانجا رسید دانش من|که بدانم همی که نادانم».}}{{پایان شعر}}
و این رباعی از شیخ الّرئیس ابوعلی سینا در همان معنی است:–
{{شعر}}{{ب|«دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت؛|یک موی ندانست؛ ولی موی شکافت.}}
{{ب|اندر دل من هزار خورشید بتافت.|آخر بکمال ذرّهای راه نیافت».}}{{پایان شعر}}
این رباعی هم در همان زمینه گرچه غالباً از رباعیات خود خیام شمرده شده؛
ولی به امام فخر رازی هم نسبت داده شده است:–
{{شعر}}{{ب|«هرچند دلم ز عشق محروم نشد،|کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد،}}
{{ب|واکنون که بچشم عقل در مینگرم،|معلومم شد که هیچ معلوم نشد».}}{{پایان شعر}}
اصلا، این مضمون بسیار قدیمی بوده و معروفست که ورد زبان سقراط حکیم
این جمله بوده است که «ایذا اوذن ایذا»<ref>Idha oudhén idha</ref> یعنی «دانستم که هیچ نمیدانستهام».
در انقلاب حادثات عالم این قطعه باز از رودکی است:–
{{شعر}}{{ب|«شاد زی با سیاه چشمان شاد؛|که جهان نیست جز فسانه و باد.}}
{{ب|زامـده تنگدل نباید بود|وز گذشته نکرد باید یاد.}}
{{ب|من و آن جعد موی غالیه بوی،|من و آن ماه روی و حور نژاد.}}
{{ب|نیکبخت آن کسی که داد و بخورد،|شوربخت آنکه او نخورد و نداد.}}
{{ب|باد و ابرست این جهان؛ افسوس!|باده پیش آر هر؛ چه باداباد!..»}}{{پایان شعر}}
در این معنی، این رباعی هم از شهید بلخی است:–
{{شعر}}{{ب|«دوشم گذر افتاد بویرانهٔ طوس،|دیدم جغدی نشسته جای طاوس؛}}<noinclude>{{پایان شعر}}{{خطکش-پانویس-کوچک}}</noinclude>
aet9zsin4uwzepbuh983o9k2pen5o9g
برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۳۰۰
104
61104
190317
2022-08-06T14:30:54Z
Arash.z
13911
/* نمونهخوانیشده */ اصلاح نویسههای عربی، اصلاح ارقام
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="3" user="Arash.z" />{{خطکش}}{{سصم|۲۹۰||خیام}}{{خطکش}}{{شعر}}</noinclude>{{ب|گفتم چه خبرداری ازین ویرانه؟|گفتا خبر اینست که افسوس افسوس!..»}}{{پایان شعر}}
خیام همین مضمون را خیلی بهتر از شهید ساخته و برخلاف سستی وزن و نارسائی معنی
که در شعر شهید است، با سلاست و استحکام تمامی که مخصوص خود اوست گفته است:
{{شعر}}{{ب|«مرغی دیدم نشسته بر بارهٔ طوس؛|در پیش نهاده کلّهٔ کیکاوس؛}}
{{ب|با کلّه همی گفت که افوس.. افسوس؛|کو بانگ جرسها و چه شد نالهٔ کوس؟!.».}}{{پایان شعر}}
این ابیات هم در همان زمینهٔ ناپایداری زمانه و بیاعتباری جهان از حکیم ابوالقاسم
فردوسی طوسی است:–
{{شعر}}{{ب|«جهانا، مپرور؛ چو خواهی درود.|چو می بدرودی؛ پروریدن چه سود؟}}
{{ب|زمین گر گشاده کند راز خویش،|نماید سرانجام و آغاز خویش؛}}
{{ب|کنارش، پر از تاجبانان بود.|برش، پر ز خون جوانان بود.}}
{{ب|پر از مرد دانا بود دامنش.|پر از ماهرخ جیب و پیراهنش»}}{{پایان شعر}}
همو، باز در همان معنی گوید:–
{{شعر}}{{ب|«اگر بدانش اندر زمانه لقمان وار|سرای پردهٔ حکمت بر آسمان زدهای}}
{{ب|و گر ز کتب فلاطون و ارسطاطالیس|هر آنچه هست پسندیده، پاک بستدهای،}}
{{ب|اگر سپهبد سیصد هزار شهر شوی|و گر برهمن ششصد هزار بتکدهای؛}}
{{ب|به پیش ضربت مرگ اینهمه ندارد سود؛|همی بباید رفتن چنانکه آمدهای».}}{{پایان شعر}}
این بیت هم در همان مقوله از فرّخی سیستانی و بسیار شبیه بسخن خیام است:–
{{شعر}}{{ب|«خیز؛ تا بر گل نو کوزککی باده خوریم|پیش؛ تا از گل ما کوزه کند دست زمان»۔}}{{پایان شعر}}
این دو بیت هم در گرانی قدر گل از کسائی است:–
{{شعر}}{{ب|«گل نعمتی است هدیه فرستاده از بهشت،|مردم کریمتر شود اندر نعیم گل.}}
{{ب|ای گلفروش، گل چه فروشی برای سیم؛|از گل عزیزتر چه ستانی بسیم گل؟!.».}}{{پایان شعر}}
مضمون بالا را خیام در مورد می بکار برده و میگوید:–
{{شعر}}{{ب|تا چرخ فلک ز آسمان گشت پدید،|بهتر ز می لعل کسی هیچ ندید؛}}
{{ب|من در عجبم ز میفروشان کایشان|به زآنچه فروشند چه خواهند خرید».}}{{پایان شعر}}<noinclude></noinclude>
phnxzfn7w094vj0eiwlfrvtjygv04v4
بحث کاربر:MdsShakil/header
3
61105
190318
2022-08-06T16:41:02Z
Pathoschild
197
create header for talk page ([[m:Synchbot|requested by MdsShakil]])
wikitext
text/x-wiki
<div style="display: flex; flex-wrap: wrap; justify-content: center; align-items: center; margin: 16px 0; border: 1px solid #aaaaaa;">
<div style="padding: 12px;">[[File:Circle-icons-megaphone.svg|75px|link=[[m:User_talk:MdsShakil]]]]</div>
<div style="flex: 1; padding: 12px; background-color: #dddddd; color: #555555;">
<div style="font-weight: bold; font-size: 150%; color: red; font-family: 'Comic Sans MS'">Welcome to my talk page!</div>
<div style="max-width: 700px">Hey! I am Shakil Hosen. I patrol many projects, and where I don't know the language I only act in cases of serious vandalism. If you think I have done anything wrong, feel free to [[m:User talk:MdsShakil|message me]] on Meta wiki. If you don't like that you can leave me messages here too, but since I do not watch all of my talk pages, your message might not get a timely response. Thanks! [[File:Face-smile.svg|18px|link=[[m:User:MdsShakil]]]]</div>
</div>
</div>
6ns6eellkw7iqc4yteyjnszfjmo2yio
بحث کاربر:MdsShakil
3
61106
190319
2022-08-06T18:10:32Z
Pathoschild
197
add talk page header ([[m:Synchbot|requested by MdsShakil]])
wikitext
text/x-wiki
{{User talk:MdsShakil/header}}
tbo8m2n1p4y1shpmyu07h1k0g9pq65d
شرح حال رجال ایران/احمد اتابکی
0
61107
190330
2022-08-07T08:20:57Z
Yoosef Pooranvary
1023
صفحهای تازه حاوی «{{سرصفحه | عنوان = [[../|شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری]] | مؤلف = مهدی بامداد | قبلی = [[../احسانخان نخجوانی|احسانخان نخجوانی]] |قسمت= احمد اتابکی | بعدی = [[../شیخ احمد احسائی|شیخ احمد احسائی]] | ویکیپدیا = احمد اتابکی }} {{default layout|Layout 2}} <pages index...» ایجاد کرد
wikitext
text/x-wiki
{{سرصفحه
| عنوان = [[../|شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری]]
| مؤلف = مهدی بامداد
| قبلی = [[../احسانخان نخجوانی|احسانخان نخجوانی]]
|قسمت= احمد اتابکی
| بعدی = [[../شیخ احمد احسائی|شیخ احمد احسائی]]
| ویکیپدیا = احمد اتابکی
}}
{{default layout|Layout 2}}
<pages index="شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و۱۳ و ۱۴ هجری، جلد ۱.pdf" from=78 fromsection=p78-4 to=79 tosection=p79-1/>
6thl829011umn1snlgy10azdc5cjivb
شرح حال رجال ایران/شیخ احمد احسائی
0
61108
190331
2022-08-07T08:24:06Z
Yoosef Pooranvary
1023
صفحهای تازه حاوی «{{سرصفحه | عنوان = [[../|شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری]] | مؤلف = مهدی بامداد | قبلی = [[../ احمد اتابکی| احمد اتابکی]] |قسمت= شیخ احمد احسائی | بعدی = [[../سید احمد ادیب پیشاوری|سید احمد ادیب پیشاوری]] | ویکیپدیا = احمد احسائی }} {{default layout|Layout 2}} <pages...» ایجاد کرد
wikitext
text/x-wiki
{{سرصفحه
| عنوان = [[../|شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری]]
| مؤلف = مهدی بامداد
| قبلی = [[../ احمد اتابکی| احمد اتابکی]]
|قسمت= شیخ احمد احسائی
| بعدی = [[../سید احمد ادیب پیشاوری|سید احمد ادیب پیشاوری]]
| ویکیپدیا = احمد احسائی
}}
{{default layout|Layout 2}}
<pages index="شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و۱۳ و ۱۴ هجری، جلد ۱.pdf" from=79 fromsection=p79-2 to=80 tosection=p80-1/>
{{خطکش-پانویس-کوچک}}
0ou3r4u2r50hxdhrybwnqlqvsyucf3u
برگه:شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و۱۳ و ۱۴ هجری، جلد ۱.pdf/۸۱
104
61109
190332
2022-08-07T08:35:15Z
Yoosef Pooranvary
1023
/* مشکلدار */ اصلاح نویسههای عربی، اصلاح ارقام
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="2" user="Yoosef Pooranvary" />{{سصم|'''۷۸'''|{{خطکش|margin_tb=0.7em}}|'''رجال ایران'''}}</noinclude>۱۹۱۹ بوده است) ادیب بوثوق الدوله میگوید در آنجا هم امثال شما زیاد بودند و انگلیسها
بتوسط آنان تمام هندوستان را بتدریج اشغال نمودند. وثوق الدوله پس از شنیدن کلام ادیب
سکوت اختیار کرده و دیگر چیزی در این باره نمیگوید.
{{تیترتوکار|احمد}}میرزا احمدخان نصیرالدوله یگانه پسر میرزا عبدالوهاب خان آصف
الدوله شیرازی که در سال ۱۲۸۷ ق. در رشت متولد و در سال ۱۳۴۹
قمری، مانند پدرش، بمرض سکته در تهران در گذشت، در این هنگام سنش قریب به شصت و دو
سال بود. میرزا احمد خان در سال ۱۳۰۱ قمری که نصیرالدوله پدرش به لقب آصفالدوله
ملقب گردید وی ملقب به نصیرالدوله شد<ref>در صفحه ۴۲۳ کتاب منتخبالتواریخ مظفری لقب نصیرالدوله در سال ۱۳۰۳ ه. ق. ذکر شده است.</ref>. نامبرده از اوائل عمر از کارمندان وزارت امور
خارجه بوده و از سنه ۱۳۲۲ تا اواخر ۱۳۲۴ قمری بعد از مأموریت میرزا جوادخان سعدالدوله
سمت وزیر مختاری ایران را در بلژیک داشته و در کابینه اول وثوق الدوله در اواخر ۱۳۳۴ ق.
برابر با شهریورماه ۱۲۹۵ خورشیدی که وثوق الدوله نخستوزیر و وزیر امور خارجه بود
بمناسبت بستگی که با او داشت (نصیرالدوله برادر زن وثوقالدوله بود) نصیرالدوله را
بمعاونت وزارت خارجه منصوب نمود و در هیأت دولت دوم حسن وثوق (وثوقالدوله) معروف
یکابینه قرارداد (از ۱۵ مرداد ۱۲۹۷ خورشیدی تا سوم تیر ۱۲۹۹ خورشیدی) وزیر فرهنگ
بود و بعد در سال ۱۳۰۵ خورشیدی در هیأت دولت مرحوم میرزا حسن خان مستوفی
الممالک همین سمت را دارا بوده؛ مرحوم نصیرالدوله مردی بود ادیب، خوش خط، کتاب<noinclude>
{{خطکش-پانویس-کوچک}}</noinclude>
2mgrrmnb0zk3wqdrayt9q78oq70jfge
190334
190332
2022-08-07T08:44:38Z
Yoosef Pooranvary
1023
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="2" user="Yoosef Pooranvary" />{{سصم|'''۷۸'''|{{خطکش|margin_tb=0.7em}}|'''رجال ایران'''}}</noinclude><section begin="p81-1"/>۱۹۱۹ بوده است) ادیب بوثوق الدوله میگوید در آنجا هم امثال شما زیاد بودند و انگلیسها
بتوسط آنان تمام هندوستان را بتدریج اشغال نمودند. وثوق الدوله پس از شنیدن کلام ادیب
سکوت اختیار کرده و دیگر چیزی در این باره نمیگوید.
<section end="p81-1"/>
<section begin="p81-2"/>{{تیترتوکار|احمد}}میرزا احمدخان نصیرالدوله یگانه پسر میرزا عبدالوهاب خان آصف
الدوله شیرازی که در سال ۱۲۸۷ ق. در رشت متولد و در سال ۱۳۴۹
قمری، مانند پدرش، بمرض سکته در تهران در گذشت، در این هنگام سنش قریب به شصت و دو
سال بود. میرزا احمد خان در سال ۱۳۰۱ قمری که نصیرالدوله پدرش به لقب آصفالدوله
ملقب گردید وی ملقب به نصیرالدوله شد<ref>در صفحه ۴۲۳ کتاب منتخبالتواریخ مظفری لقب نصیرالدوله در سال ۱۳۰۳ ه. ق. ذکر شده است.</ref>. نامبرده از اوائل عمر از کارمندان وزارت امور
خارجه بوده و از سنه ۱۳۲۲ تا اواخر ۱۳۲۴ قمری بعد از مأموریت میرزا جوادخان سعدالدوله
سمت وزیر مختاری ایران را در بلژیک داشته و در کابینه اول وثوق الدوله در اواخر ۱۳۳۴ ق.
برابر با شهریورماه ۱۲۹۵ خورشیدی که وثوق الدوله نخستوزیر و وزیر امور خارجه بود
بمناسبت بستگی که با او داشت (نصیرالدوله برادر زن وثوقالدوله بود) نصیرالدوله را
بمعاونت وزارت خارجه منصوب نمود و در هیأت دولت دوم حسن وثوق (وثوقالدوله) معروف
یکابینه قرارداد (از ۱۵ مرداد ۱۲۹۷ خورشیدی تا سوم تیر ۱۲۹۹ خورشیدی) وزیر فرهنگ
بود و بعد در سال ۱۳۰۵ خورشیدی در هیأت دولت مرحوم میرزا حسن خان مستوفی
الممالک همین سمت را دارا بوده؛ مرحوم نصیرالدوله مردی بود ادیب، خوش خط، کتاب
<section end="p81-2"/><noinclude>
{{خطکش-پانویس-کوچک}}</noinclude>
9ul7kfdjykgn4886yn1jkntveykjvzh
برگه:شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و۱۳ و ۱۴ هجری، جلد ۱.pdf/۸۲
104
61110
190333
2022-08-07T08:44:09Z
Yoosef Pooranvary
1023
/* نمونهخوانیشده */ اصلاح نویسههای عربی، اصلاح ارقام
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="3" user="Yoosef Pooranvary" />{{سصم|'''رجال ایران'''|{{خطکش|margin_tb=0.7em}}|'''۷۹'''}}</noinclude><section begin="p82-1"/>دوست، متمول، خوشمحضر، خوشگذران و با عقل معاش.
<section end="p82-1"/>
<section begin="p82-2"/>{{تیترتوکار|احمد}} احمدخان پسر باقرخان تنگستانی. در سال ۱۲۷۳ قمری (۱۸۵۷
میلادی) که جنگ بین انگلیس و ایران در سر قضیه هرات روی داد
قشون انگلیس برای تصرف بوشهر وارد شدند و احمدخان باتفاق پدر خود و چهارصد نفر تفنگچی
برای نبرد با انگلیسها به بوشهر در قلعه بهمئی آمدند و بعد پدر و پسر باتفاق شیخ حسین چاه
کوتاهی با تفنگهای فتیلهای خود از یکطرف و از طرف دیگر انگلیسها که به تفنگها و توپهای
آخرین سیستم مسلح و مجهز بودند جنگ را آغاز نمودند در این جنگ هر سه نفر مخصوصاً احمد
خان رشادت فوقالعادهای ابراز نمود و هفتصد و چهل تن از سپاه انگلیس را هلاک ساختند،
سردار احبی سنگه لاهوری صاحب کتاب (دوستداران وطن) مینویسد: «در این جنگ احمدخان
منشی قنسولخانه انگلیس در بوشهر نامهای به احمدخان تنگستانی نوشته و او را در مجادله
با نیروی پر زور انگلیس سرزنش و تهدید می کند احمد خان در جواب مینویسد:
{{شعر}}{{ب|«احمد ای آنکه شاه خوبانی|بی بی بخت باد دمسازت»}}
{{ب|«چار آسیم و ما نمی ترسیم|از سه لکاته و دو سربازت»}}{{پایان شعر}}
و بالاخره تنگستانیها هزیمت یافتند و باقر خان به تنگستان و از آنجا نزد شجاعالملک نوری<ref>نام شجاع الملک مهرعلیخان بوده و از شجاعت همان لقب شجاعالملکی را داشته در فارسنامه ناصری پسر شکرالله خان و برادرزاده میرزا آقا خان صدر اعظم نوری نامبرده شده و در شجرهنامه فامیل خواجه نوری مطبوعه در سال ۱۳۳۵ قمری پسر میرزا اسدالله خان لشکر نویس باشی و برادر شکر الله خان و میرزا آقاخان نوری نوشته شده است.</ref>
متوفی (۱۲۸۷ ق.) میرود و احمد خان فرزند جوان دلاور وی در تاریخ ۱۱ ربیعالثانی
۱۲۷۳ ق. در میدان جنگ شهید میشود و زن و مرد دشتی و تنگستان مدتها باین اشعار
مترنم بودند:
{{شعر}}{{ب|خبر آمد که دشتستان بهار است|زمین از خون احمد لالهزار است}}
{{ب|الا ای مادر پیرش کجائی|که احمد یکتن و دشمن هزار است}}{{پایان شعر}}
<section end="p82-2"/>
<section begin="p82-3"/>{{تیترتوکار|احمد}} میرزا احمدخان حیدری اصلا آذربایجانی و شغل او پیشخدمتی در
نزد میرزا علی اصغر خان اتابک اعظم و محرم اسرار خلوت و مانند
عزیز خان خواجه مورد توجه او بود در اوائل سلطنت مظفرالدینشاه برحسب میل اتابک اعظم
با آنکه شایسته اینطور مأموریتها نبود بحدود قفقاز مأمور و امور خارجه بعضی از شهرهای قفقاز
راجع باو شد مدتهای مدید در قفقاز و تفلیس مشغول بود در اوائل مشروطیت بایران مراجعت
کرد و خیلی جد و جهد نمود بلکه بنمایندگی مجلس برسد نائل باین مقصود نگردید و شروع
به وکالت حقوقی دادگستری تهران و محاکمات وزارت خارجه نمود ولی در این شغل
بر خلاف تاریخ زندگانی گذشته خود خیلی بطور صحت و امانت رفتار میکرد.
<section end="p82-3"/>
<section begin="p82-4"/>{{تیترتوکار|احمد}} امیر احمد خان پسر مرتضی قلیخان دوم از امراء بزرگ طائفه دنبلی
آذربایجان که در خوی و اطراف آن مدت پنجاه سال و شش ماه حکومت
کرده و اهالی در نهایت رفاه و امنیت میزیستند و در ضمن مردی نیکسیرت، خوشنیت، دانش<section end="p82-4"/><noinclude>
{{خطکش-پانویس-کوچک}}</noinclude>
h2s2x9ifh79apisjksfguk5nmzjz4vj
برگه:شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و۱۳ و ۱۴ هجری، جلد ۱.pdf/۸۳
104
61111
190335
2022-08-07T08:54:00Z
Yoosef Pooranvary
1023
/* نمونهخوانیشده */ اصلاح نویسههای عربی، اصلاح ارقام
proofread-page
text/x-wiki
<noinclude><pagequality level="3" user="Yoosef Pooranvary" />{{سصم|'''۸۰'''|{{خطکش|margin_tb=0.7em}}|'''رجال ایران'''}}</noinclude><section begin="p83-1"/>پرور و شعردوست نیز بوده است در آبادی و عمران شهر خوی که پس از استیلاء عثمانیان خرابی
زیادی بآن نواحی وارد آمده بود بسیار کوشش نمود و در زمان حکومت طولانی او و پسرش خوی
رو بآبادی نهاد و جمعیتش خیلی زیاد شد نادرشاه بواسطه صفات ممدوحهاش او را در حکومت
موروثیش برقرار داشت و متعرض او نگشت و همانطوریکه سلاطین صفوی با خود او و اجدادش
رفتار میکردند نادرشاه نیز از همان قرار با وی رفتار کرد بطوریکه پیش گفته شد امیر احمدخان
از سالها حکومت و فرمانروایی با پسر بزرگ خود و برادرش سلمانخان بدست برادر
زادگان خویش (شهبازخان و غیره در سنه ۱۲۰۰ ق.) کشته شد و پس از کشته شدنش چند
گاهی آتش فتنه، در نواحی خوی، شعلهور بود تا اینکه پسر ارشد وی، حسینقلیخان، بهمراهی
مردم شهر، بر شورشیان غلبه یافت و پسرعموهای ناخلف را اسیر و نابود کرد و بجای پدر خویش
بر سریر فرمانروائی نشست و بساط دادگری گسترد و نعش پدر را با تجلیلاتی تمام به سامره
حمل و در حرم مطهر عسکریین در مقبرهایکه قبلا برای خود تعیین و تهیه کرده بود دفن نمود.
امیر احمدخان علاوه بر احداث باغات و محلات در خوی در سرمن رای (سامره) در مرمت و
بنای صحن عسکریین (ع) اموال بسیاری صرف نمود ولی خود موفق باتمام نگشته پسرش
حسینقلیخان<ref>در کتاب بحرالعلوم – خطی – تألیف میرزا محمد حسن زنوزی مرندی متخلص به فانی که در سال ۱۲۰۹ ه. ق. آن را تألیف کرده پسر و جانشین امیر احمدخان را امیرحسینعلی خان دنبلی ذکر کرده است.</ref> آن را تمام نموده مسجد حضرت حجت – کاروانسرای و حمامی نیز در آن جا
ساخت. امیر احمد خان و پسرش ممدوح بسیاری از شعراء زمان خود از قبیل میرزا ابوالحسن
طباطبائی جندقی متخلص بحریف و مشهور به حریف خوئی (متوفی ۱۲۳۰ ق.) عاشق اصفهانی –
صباحی کاشانی و آذر بیگدلی بوده و از آنان صلات بسیار گرفته اند.
<section end="p83-1"/>
<section begin="p83-2"/>{{تیترتوکار|احمد}} شیخ احمد کرمانی متخلص به روحی از مشاهیر و معارف ازلیان و داماد میرزا
یحیی نوری معروف به صبح ازل و یکی از نویسندگان خوب زبان فارسی
بوده است وی در سال ۱۲۷۲ ق. در شهر کرمان متولد و تحصیلات اولیه خود را از علوم
عربیه و فقه و اصول و حدیث در همان شهر نزد پدر خود آخوند ملا محمد جعفر که از علمای
کرمان بوده باتمام رسانید.
و بعد در سال ۱۳۰۵ ق. باتفاق رفیق و هممسلک خود میرزا آقاخان کرمانی که وی نیز
از مشاهیر ازلیان زمان خود بوده باصفهان و تهران و رشت و از آنجا در همین سال باسلامبول
سفر کردند<ref>مسافرت روحی بهمراه میرزا آقاخان از کرمان باصفهان در صفحهٔ ۹ تاریخ بیداری ایرانیان تألیف محمد ناظمالاسلام کرمانی در سال ۱۳۰۲ ق. ذکر شده و در تاریخ انقلاب ایران تألیف ادوارد برون مستشرق انگلیسی در صفحه ۸۶ در سال ۱۳۰۵ ق. و در صفحه ۳۹۴ در سال ۱۳۰۲ ق. نوشته شده است.</ref>. و در این شهر اخیرالذکر بالاخره رحل اقامت افکندند. روحی مردی فاضل و
مطلع باذوقی بوده و علاوه بر تسلط به زبان فارسی و عربی زبان ترکی اسلامبولی – فرانسه
و انگلیسی را هم در موقع توقف خود در اسلامبول آموخته و آن زبانها را میدانسته
است. در مدت اقامت در اسلامبول چندین کتاب از انگلیسی و فرانسه که از آن جمله حاج<section end="p83-2"/><noinclude>
{{خطکش-پانویس-کوچک}}</noinclude>
sjechahk0ogmux0a94ct99woh2nocv9
شرح حال رجال ایران/سید احمد ادیب پیشاوری
0
61112
190336
2022-08-07T08:56:47Z
Yoosef Pooranvary
1023
صفحهای تازه حاوی «{{سرصفحه | عنوان = [[../|شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری]] | مؤلف = مهدی بامداد | قبلی = [[../شیخ احمد احسائی|شیخ احمد احسائی]] |قسمت= سید احمد ادیب پیشاوری | بعدی = [[../میرزا احمدخان نصیرالدوله|میرزا احمدخان نصیرالدوله]] | ویکیپدیا = ادیب پیشاوری...» ایجاد کرد
wikitext
text/x-wiki
{{سرصفحه
| عنوان = [[../|شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری]]
| مؤلف = مهدی بامداد
| قبلی = [[../شیخ احمد احسائی|شیخ احمد احسائی]]
|قسمت= سید احمد ادیب پیشاوری
| بعدی = [[../میرزا احمدخان نصیرالدوله|میرزا احمدخان نصیرالدوله]]
| ویکیپدیا = ادیب پیشاوری
}}
{{default layout|Layout 2}}
<pages index="شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و۱۳ و ۱۴ هجری، جلد ۱.pdf" from=80 fromsection=p80-2 to=81 tosection=p81-1/>
oibese4z8kxannsust89qen3zeqypfm
شرح حال رجال ایران/میرزا احمدخان نصیرالدوله
0
61113
190337
2022-08-07T08:58:57Z
Yoosef Pooranvary
1023
صفحهای تازه حاوی «{{سرصفحه | عنوان = [[../|شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری]] | مؤلف = مهدی بامداد | قبلی = [[../سید احمد ادیب پیشاوری|سید احمد ادیب پیشاوری]] |قسمت= میرزا احمدخان نصیرالدوله | بعدی = [[../احمدخان تنگستانی|احمدخان تنگستانی]] | ویکیپدیا = میرزا احمدخا...» ایجاد کرد
wikitext
text/x-wiki
{{سرصفحه
| عنوان = [[../|شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری]]
| مؤلف = مهدی بامداد
| قبلی = [[../سید احمد ادیب پیشاوری|سید احمد ادیب پیشاوری]]
|قسمت= میرزا احمدخان نصیرالدوله
| بعدی = [[../احمدخان تنگستانی|احمدخان تنگستانی]]
| ویکیپدیا = میرزا احمدخان نصیرالدوله بدر
}}
{{default layout|Layout 2}}
<pages index="شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و۱۳ و ۱۴ هجری، جلد ۱.pdf" from=81 fromsection=p81-2 to=82 tosection=p82-1/>
{{خطکش-پانویس-کوچک}}
cx6n6w9zwyhhjb2ijnvrdaklxz193nz
شرح حال رجال ایران/احمدخان تنگستانی
0
61114
190338
2022-08-07T09:00:54Z
Yoosef Pooranvary
1023
صفحهای تازه حاوی «{{سرصفحه | عنوان = [[../|شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری]] | مؤلف = مهدی بامداد | قبلی = [[../میرزا احمدخان نصیرالدوله|میرزا احمدخان نصیرالدوله]] |قسمت= احمدخان تنگستانی | بعدی = [[../میرزا احمدخان حیدری|میرزا احمدخان حیدری]] | ویکیپدیا = احمدخان...» ایجاد کرد
wikitext
text/x-wiki
{{سرصفحه
| عنوان = [[../|شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری]]
| مؤلف = مهدی بامداد
| قبلی = [[../میرزا احمدخان نصیرالدوله|میرزا احمدخان نصیرالدوله]]
|قسمت= احمدخان تنگستانی
| بعدی = [[../میرزا احمدخان حیدری|میرزا احمدخان حیدری]]
| ویکیپدیا = احمدخان تنگستانی
}}
{{default layout|Layout 2}}
<pages index="شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و۱۳ و ۱۴ هجری، جلد ۱.pdf" include=82 onlysection=p82-2/>
{{خطکش-پانویس-کوچک}}
oxe2bvzdetkzeu0ty9rhvm9a7o0g7jg
شرح حال رجال ایران/میرزا احمدخان حیدری
0
61115
190339
2022-08-07T09:02:26Z
Yoosef Pooranvary
1023
صفحهای تازه حاوی «{{سرصفحه | عنوان = [[../|شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری]] | مؤلف = مهدی بامداد | قبلی = [[../احمدخان تنگستانی|احمدخان تنگستانی]] |قسمت= میرزا احمدخان حیدری | بعدی = [[../امیر احمدخان دنبلی|امیر احمدخان دنبلی]] | ویکیپدیا = }} {{default layout|Layout 2}} <pages index...» ایجاد کرد
wikitext
text/x-wiki
{{سرصفحه
| عنوان = [[../|شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری]]
| مؤلف = مهدی بامداد
| قبلی = [[../احمدخان تنگستانی|احمدخان تنگستانی]]
|قسمت= میرزا احمدخان حیدری
| بعدی = [[../امیر احمدخان دنبلی|امیر احمدخان دنبلی]]
| ویکیپدیا =
}}
{{default layout|Layout 2}}
<pages index="شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و۱۳ و ۱۴ هجری، جلد ۱.pdf" include=82 onlysection=p82-3/>
qrorys2dxa4mns56xdr5eldqa76i38f
شرح حال رجال ایران/امیر احمدخان دنبلی
0
61116
190340
2022-08-07T09:04:06Z
Yoosef Pooranvary
1023
صفحهای تازه حاوی «{{سرصفحه | عنوان = [[../|شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری]] | مؤلف = مهدی بامداد | قبلی = [[../میرزا احمدخان حیدری|میرزا احمدخان حیدری]] |قسمت= امیر احمدخان دنبلی | بعدی = [[../شیخ احمد روحی|شیخ احمد روحی]] | ویکیپدیا = }} {{default layout|Layout 2}} <pages index="شرح ح...» ایجاد کرد
wikitext
text/x-wiki
{{سرصفحه
| عنوان = [[../|شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری]]
| مؤلف = مهدی بامداد
| قبلی = [[../میرزا احمدخان حیدری|میرزا احمدخان حیدری]]
|قسمت= امیر احمدخان دنبلی
| بعدی = [[../شیخ احمد روحی|شیخ احمد روحی]]
| ویکیپدیا =
}}
{{default layout|Layout 2}}
<pages index="شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و۱۳ و ۱۴ هجری، جلد ۱.pdf" from=82 fromsection=p82-4 to=83 tosection=p83-1/>
{{خطکش-پانویس-کوچک}}
5scby27nbdjn43ey4zyvnfrfdz7ktbp