ویکی‌نبشته fawikisource https://fa.wikisource.org/wiki/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87%D9%94_%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C MediaWiki 1.39.0-wmf.23 first-letter مدیا ویژه بحث کاربر بحث کاربر ویکی‌نبشته بحث ویکی‌نبشته پرونده بحث پرونده مدیاویکی بحث مدیاویکی الگو بحث الگو راهنما بحث راهنما رده بحث رده درگاه بحث درگاه پدیدآورنده بحث پدیدآورنده برگه گفتگوی برگه فهرست گفتگوی فهرست TimedText TimedText talk پودمان بحث پودمان ابزار بحث ابزار توضیحات ابزار بحث توضیحات ابزار برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۸۶ 104 61089 190286 2022-08-02T14:04:37Z Arash.z 13911 /* نمونه‌خوانی‌شده */ اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح ارقام proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Arash.z" />{{خطکش}}{{سصم|۲۷۶||خیام}}{{خطکش}}</noinclude>{{شعر}}{{ب|«انّما هذه المذاهب اسبا|ب لجذب الّدنیا الی الّرؤسا»}}{{پایان شعر}} «در حقیقت، این مذهبها اسباب و آلات کشانیدن دنیاست بسوی روسا» بعقیده او، خدا هم دستخوش جاه طلبان قرار گرفته و این عقیده خود را چنین بیان میکند:– {{شعر}}{{ب|«قالت معاشر لم یبعث الهکم|الی البریة عیساها ولاموسا}} {{ب|وانما جعلوا الّرحمن مأکلة|وصیّر وادینهم للملک ناموساً}} {{ب|ولو قدرت لعاقبت الّذین بغوا|حتّی یعود حلیف الغیّ مغموساً}}{{پایان شعر}} «مردمانی گفتند که عیسی و موسای مردم را خدای شما بسوی آنان نفرستاده است و جز این نیست که خداوند بخشنده را ناندانی خود قرار دادند و دین‌شانرا هم قانون و قاعدهٔ مملکتداری گردانیدند و چنانچه قدرتی داشتم؛ تعقیب میکردم آنانرا که ستم نمودند تا آنجا که دستیاران ضلالت محو و نابود می‌گشتند». بالاخره، بیزاری ابوالعلاء از ادیان بجائی کشیده که از دعوت مردم بعصیان نیز پروائی ننموده و میگوید:– {{شعر}}{{ب|«افیقوا.. افیقوا، یا غواة، فانّما|دیاناتکم مکر من القدماء؛}} {{ب|ارادوا بها جمع الحطام و ادرکوا|و ماتوا و دامت سنّة اللئماء}}{{پایان شعر}} «برخیزید، برخیزید، ای گمراهان، دین شما جز دام حیله و مکر پیشینیان نبوده است. بوسیله آن خواسته‌اند که حطام دنیا را جمع آوری کنند و بدین مقصود خود رسیده و مرده‌اند و این بدعت را بیادگار گذاشته‌اند و بالّنتیجه این سنّت آن لئیمان دوام یافته است». او، از طایفهٔ صوفیّه نیز صرف نظر نکرده و درباره آنان گفته است:– {{شعر}}{{ب|«اری جیل التصّوف شرّ جیل؛|فقل لهم واهون بالحلول:}} {{ب|«اقال الله حین عبد تموه|کلوا أکل البهایم و ارقصو الی».}}{{پایان شعر}} «می‌بینم طایفه صوفیّه را بدترین طوایف؛ پس بگو بآنان و خود را راحت کن که آیا خدا گفته است که بخورید مانند بهایم و برقصید برای من!..». {{ته}}<noinclude></noinclude> ntgjwdj3s252h3050giy3oaobgeg88p برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۸۷ 104 61090 190287 2022-08-02T14:16:47Z Arash.z 13911 /* نمونه‌خوانی‌شده */ اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح ارقام proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Arash.z" />{{خطکش}}{{سصم|مقایسه||۲۷۷}}{{خطکش}}</noinclude>با آنکه در باب ایراد و اعتراض بادیان از چیزی فروگذاری ننموده در قطعهٔ زیرین باحتیاط و ملاحظه‌کاری خویش اشاره کرده و میگوید.– {{شعر}}{{ب|«دعا موسی و زال و قام عیسی|و جاء محمّد بصلوة خمس}} {{ب|و قیل یجیء دین غیر هذا؛|فاودی الّناس بین غد و امس}} {{ب|و اوّلها بآخرهـا شبیه|و تصبح فی عجائبها و تمسی.}} {{ب|انا قلت المحال رفعت صوتی|وان قلت الیقین اطلت همسی»}}{{پایان شعر}} یعنی «موسی آمد و مردم را دعوت کرد و او رفت و عیسی قیام کرد و سپس محمّد آمد و نماز پنجگانه آورد و گفته شد دینی غیر از این هم خواهد آمد؛ پس، گرفتار شد مردم میان امروز و فردا و اوّل و آخر آنها بهمدیگر شبیه است (و چندان فرقی با یکدیگر ندارند) و تو در میان عجائب آنها روز را بشب و شب را بروز میآوری (و غرایب آنهارا بچشم می‌بینی) و من هر وقت حرف محالی (از قبیل ابدّیت روح و معاد و امثال اینها) میزنم صدای خود را بلند میکنم (و کسی متعرّض من نیست و از احدی باک ندارم) و هرگاه سخن (درست و) قطعی بگویم آواز آهسته خود را طول (و تفصیل) میدهم (تا نامحرمان نشنوند و اسباب مزاحمت فراهم نیاورند) یعنی روزگاریست که حرف حق را بلند نمیتوان زد. ابوالعلاء، از دنیا هم رو گردانست و تنفّر او از دنیا کمتر از دین نیست و این عقده‌های دل خود را با بیانات زننده‌ای مانند قطعات ذیل باز میکند:– {{شعر}}{{ب|«فلاتشّرف بدنیا عنک معرضة؛|فما الّتشرف بالّدنیا هو الشّرف}} {{ب|واصرف فؤادک عنها مثل ما انصرفت؛|فکلّنا عن مغانیها سینصرف.}} {{ب|یا امّ و فرلحاک الله والدةً!..|فیک الخنأ وفیک البؤس والّسرف.}} {{ب|لو انّک العرس اوقعت الّطلاق بها؛|لکنّک الامّ مالی عنک منصرف»}}{{پایان شعر}} «بدنیا مگرای در حالی که او از تو رو گردانست. گرائیدن بدنیا هرگز شرفی ندارد. روی از وی برگردان؛ چنانکه او از تو برگشته است. همهٔ ماها از مغانی و مناطق پرثروت آن بزودی برخواهیم گشت. ای مادر گیتی، خـدا سیاه کند روی چون تـو<noinclude></noinclude> ecr11260zlefkl0u4chr5jkyczs0chr برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۸۸ 104 61091 190288 2022-08-02T14:30:11Z Arash.z 13911 /* نمونه‌خوانی‌شده */ اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح ارقام proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Arash.z" />{{خطکش}}{{سصم|۲۷۸||خیام}}{{خطکش}}</noinclude>مادری را؛ از تست آفت و آسیب و از تست بیم و هراس و از تست خیرگی خرد. اگر تو همسر من بودی طلاقت میدادم؛ لیکن تو مادری و مرا از تو جای انصراف (و راه رهائی) نیست. {{شعر}}{{ب|«و ما اؤمّل عند الّدهر مصلحة|و انّما هو اتلاف و اسراف»}}{{پایان شعر}} «در روزگار مصلحتی نمیاندیشم و سراسر آن جز اتلاف و اسراف چیزی نیست» {{شعر}}{{ب|«ضحکنا و کان الّضحک منّا سفاهة|و حقّ لسّکان البسیطة ان یبکوا»}}{{پایان شعر}} «خندیدیم در حالی که خندهٔ ما سفاهت بود و ساکنان بسیط زمین حقّ دارند که بگریند» درد دل ابوالعلاء، فقط به بیزاری از دین و دنیا انحصار ندارد. تنفّر او از ابناء بشر شدیدتر است و شکوه‌های خود را از مردم روزگار با اظهارات تلخی از قبیل تکّه‌های زیرین بیان میدارد: {{شعر}}{{ب|«نسخ المعاشر فاالغضنفر ثعلب|فی لومه والّناس کالّنسناس}} {{ب|وتفکّرت نفس اللبیّب وقدرأت|أشخوص جنّ ام شخوص اناس}} {{ب|عرب و عجم دائلون و کلّنا|فی الّظلم اهل تشابه و جناس»}}{{پایان شعر}} «جماعتها، دیگر گون گردیدند؛ شیر در زبونی روباه است و مردم بوزینه‌اند و چون مرد خردمند، در عالم خود، بیاندیشد و نگاه کند نمیتواند تشخیص دهد که آیا اینها افرادی از جنّ هستند یا اشخاصی از مردم. عربها و غیر عربها، همه؛ بوزینه‌وار، حیله گرند و همهٔ ماها در ظلم و ستم اهل تشابه و تقلید و تجانسیم» یعنی راه و رسم جور و جفا را از یکدیگر یاد میگیریم و مانند هم بموقع عمل میگذاریم. {{شعر}}{{ب|«ایّها الّرجل انّما انت ذئب|فی ذئاب من المعاشر طلس»}}{{پایان شعر}} «ای مردک، تو گرگی و در میان گرگها از آن گروه مو ریخته و تیره رنگ و کهنه‌کار(باران دیده) هستی» {{شعر}}{{ب|ما فیهم برّو لاناسک؛|الاّ الی نفع له یجذب}}<noinclude>{{پایان شعر}}</noinclude> e1685t1fme614d6o1ahmhtt4xw7ylhz کاربر:Shfarshid/common.css 2 61092 190289 2022-08-02T14:46:26Z Shfarshid 8469 صفحه‌ای تازه حاوی «body{ font-family: "Calibri"; font-size: 120%; }» ایجاد کرد css text/css body{ font-family: "Calibri"; font-size: 120%; } lbhlvwzktfuemi5hwu7mxznnekstewi برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۸۹ 104 61093 190290 2022-08-02T14:48:54Z Arash.z 13911 /* نمونه‌خوانی‌شده */ اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح ارقام proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Arash.z" />{{خطکش}}{{سصم|مقایسه||۲۷۹}}{{خطکش}}{{شعر}}</noinclude>{{ب|افضل من افضلهم صخرة؛|لاتظلم الّناس ولاتکذب»}}{{پایان شعر}} «در میان مردم، صاحب برّ و تقوائی نیست که مجذوب منافع خویش نگردد؛ سنگ خارا از افضلشان افضل است؛ که نه ستمی روا میدارد و نه دروغی بر زبان آرد». {{شعر}}{{ب|«بنی آدم بئس المعاشر انتم|و ما فیکم واف لمقت ولاحبّ»}}{{پایان شعر}} «ای فرزندان آدم، بد مردمانی هستید شما؛ در میان شما نه در دوستی وفاکاریست و نه در دشمنی پایداری». {{شعر}}{{ب|«فی البد وخرّاب اذوا دمسوّمة|وفی الجوامع والاسواق خرّاب}} {{ب|فهؤلاء یسمّون بالعدول اوالّتجـ|ـارو اسم أولاک القوم اعراب»}}{{پایان شعر}} «در بادیه دزدانی هستند که شترهای داغدار را (که صاحبان آنها معلوم است) میدزدند و در مسجدها و بازارها نیز از این دزدها وجود دارند؛ فقسط اینها که مساجدند عدول و ابنها که در بازارند تجّار نامیده میشوند و نام آن گروه که در بادیه‌ها هستند اعرابست» {{شعر}}{{ب|«وجدت بها احرارها کعبیدها|قباح الّسجایا والّصرائح کالهجن»}}{{پایان شعر}} «من در دنیا آزادگان آنرا مانند بندگانش یافتم؛ که همه زشتخو و بدمنش هستند. و نجیب زادگان روزگارهم مثل فرومایگان آنند». {{شعر}}{{ب|«وجدت الّناس فی هرج و مرج|غواة بین معتزل و مرج}} {{ب|فشأن ملوکهم غزف و نزف|و اصحاب الامور جیاة خرج}} {{ب|وهمّ زعیمهم انهاب مال؛|حرام الّنهب اوا حلال فرج»}}{{پایان شعر}} «من مردم را یافتم در هرج و مرج گمراهانی میان طایفهٔ معتزله و فرقه مرجئه. کار و بار ملوک آنان ساز و آواز و عیش و عشرتست و اصحاب امورشان محصّلان خراجند (که اینها از مردم میگیرند و آنها بدان مخارج بیهوده میرسانند) و اهـمّ مقاصد سروران آنان چاپیدن مال مردم است بطرز نامشروع غارت با...». {{شعر}}{{ب|«سجایا کلّها غدر و خبث|توارثها اناس عن اناس»}}{{پایان شعر}}<noinclude></noinclude> 66jwiql13000px57u6kkkynbkjwr869 برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۹۰ 104 61094 190291 2022-08-02T15:10:43Z Arash.z 13911 /* نمونه‌خوانی‌شده */ اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح ارقام proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Arash.z" />{{خطکش}}{{سصم|۲۸۰||خیام}}{{خطکش}}</noinclude>«سجایای بشری، همگی، مکر و خباثتی است که آنرا مردمی از مردمان دیگر بارث برده‌اند» یعنی از اسلاف باخلاف یادگار مانده است. {{شعر}}{{ب|«والّشر طبع و قد ثبت غریزته|مقسومة بین اجناس وانواع»}}{{پایان شعر}} «شرّ، سرشت همه چیز است و غریزهٔ آن میان همهٔ اجناس و انواع منقسم گردیده است» {{شعر}}{{ب|«لم یقدر الله تهذیباً لعالمنا|و لاترومنّ للا قوام تهذیباً»}}{{پایان شعر}} «خداوند، تهذیب عالم ما را مقدّر نکرده و تو هم فکر تهذیب اقوام را نداشته باش». ابوالعلاء، در پاکی سرشت آدمیزاد هم شبهه میکند و از خود می‌پرسد:– {{شعر}}{{ب|«أیوجد فی‌الوری نفر طهاری|ام الا قوام کلّهم رجوس» {{ب|بنات العم تأبّاها الّنصاری|و بالاخوات اعرست المجوس»}}{{پایان شعر}} «آیا در دنیا کسی پیدا میشود که پاک باشد یا همهٔ اقوام ناپاک و مردارند؟ نصارا از ازدواج با دختران عم امتناع دارند و حال آنکه مجوس با خواهران خود زناشوئی کرده‌اند». جای دیگر شبهه خود را بدین نحو تکرار مینماید:– {{شعر}}{{ب|«فکیف لاتخبث الّنفس الّتی جعلت|من جسمها فی وعاء کلهادنس»}}{{پایان شعر}} «چگونه خبیث نباشد نفسی که قرار داده شده است در ظرفی از جسم خود که سر تا پا کثافت است». در موقعی هم جواب این شبهه را چنین میدهد:– {{شعر}}{{ب|«عناصرنا طواهر غیرشکّ|فیا اسفا لاجسام نجسنه!..»}}{{پایان شعر}} «عناصر ما، بدون شک، پاکند (آب و آتش و خاک و باد را نمیتوان گفت که ناپاکند) افسوس از اجسامی که آنها را ناپاک گردانیده‌اند». سرانجام، برای رفع شبههٔ خود دلیلی تراشیده و خود را قانع میکند باینکه: {{ته}}<noinclude></noinclude> huj0ur46vukg10cn9256q1ewvaxlgqx