ویکی‌نبشته fawikisource https://fa.wikisource.org/wiki/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87%D9%94_%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C MediaWiki 1.39.0-wmf.22 first-letter مدیا ویژه بحث کاربر بحث کاربر ویکی‌نبشته بحث ویکی‌نبشته پرونده بحث پرونده مدیاویکی بحث مدیاویکی الگو بحث الگو راهنما بحث راهنما رده بحث رده درگاه بحث درگاه پدیدآورنده بحث پدیدآورنده برگه گفتگوی برگه فهرست گفتگوی فهرست TimedText TimedText talk پودمان بحث پودمان ابزار بحث ابزار توضیحات ابزار بحث توضیحات ابزار برگه:Owrazan - Jalal Ale Ahmad.pdf/۹۵ 104 36492 190269 87659 2022-07-30T20:37:08Z Shayan khalesi 24402 /* نمونه‌خوانی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Shayan khalesi" /></noinclude>Jalal Ale-Ahmad OWRĀZĀN Topography, Customs, Folklore, Dialect Second edition 1971 Katabe Zaman 609, Naderi Ave. Tehran.<noinclude>{{پانویس-کوچک}}{{سصم|||}}</noinclude> 4yg2thkgriuthg35ganoag0kekadlxi برگه:Owrazan - Jalal Ale Ahmad.pdf/۹۳ 104 36494 190268 87661 2022-07-30T20:33:58Z Shayan khalesi 24402 /* نمونه‌خوانی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Shayan khalesi" /></noinclude>there. They form, therefore, neither a travel book nor any study of dialectology or folklore. Owrazan, as the village is called, is situated at the foot of the mountains on the East of Taleqan (1) where no school or Gendarmerie is to be seen and men light their pipes with the flint. Its population has often been estimated at 700. According to the headman, about on, hundred families lived there in 1947, amounting to 560 people. There are 80 villages in Taleqan, including Owra- zan in the upper part, scattered on both sides of Shah- rood river which flows at the foot of a large valley and joins Qezel-Owzan on its Northern way to the Caspian Sea The Upper Taleqan is mountainous and colder, while the Lower Taleqan is closer to the plains. Tono- kabon is on its Northern and Alamout on its western sides. Its Southern neighbour is Savojbulaq. Once during the past decade influencial [influential] men planned to construct a main road to Taleqan. Little progress, however, was made and the present routes are passable by mules. Shahrood river carries all the timber cut during autumn. The people of Taleqan call their own dialect "Tati." In their economic life as well as their education and language they have affinities with Mazanderan. I include in the present brochure certain phrases and words form the local dialect, and have shown the pronunciation in Roman characters. I am indebted to my friend Mr. Bahman Mohasses for his help in preparing the plans and pictures of this brochure. TEHRAN SEPTEMBR 1954 J. A. 1) Estakhri' Al-Masalek and other Islamic Geographies record another Talegan as being situated in khurasan.<noinclude>{{پانویس-کوچک}}{{سصم|||}}</noinclude> bnznvgfy8mxgs97e7ooisn5y7b62vry برگه:Zendegani-man.pdf/۷۶ 104 37392 190272 90182 2022-07-31T07:22:07Z Mymihan2 16021 /* مشکل‌دار */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="2" user="Mymihan2" /></noinclude>دموکراتها می‌بود. با من دوستی بسیار نزدیک می‌داشت و چون از هواداران خیابانی می‌بود می‌کوشید رنجش مرا از میان برد و در مهمانیها او نیز می‌بود. اسد آقاخان و مشهدی محمدعلیخان (این پیکره در سال ١٣٢٦ قمری برداشته شده) شبی را شادروان آقامیرآقا رابط که مرد ساده و نیکی می‌بود مهمانی باشکوهی داده بود. آنشب پس از شام تا پس از نیمه‌شب نشستیم و شوخیهایی نیز به میان آمد. یکی از شوخیها که رفت این بود که حاجی ناظم نامی که اکنون در تبریز زنده است، یکی از همراهان خیابانی می‌بود و ما یکی از ایرادها همراهی او را می‌شمردیم. این مرد در زمان صمدخان خود را به او بسته به سیاهکاریهایی برخاسته بود، از اینرو کمیته دموکرات او را یکی از کُشتنی‌ها می‌شناخت و در روزنامه تجدد نامش را وارونه می‌نوشتند و بارها برای کشتنش رفته بودند. ولی او زیرکی نموده خود را نگه داشته بود. چون با سلطان‌زاده آشنایی می‌داشت روزی مرا بخانه خود خوانده بود. رفتم دیدم در یک اطاقی زندگی می کند و چند تن تفنگچی در پیرامون خود گمارده. سگی بزرگ در حیاط رها کرده. خود نیز تفنگی در پهلویش گزارده. ما را خوانده بود که در نزد خیابانی و نوبری میانجی باشیم که از کشتن او درگذرند. ما نیز چون بیرون آمدیم من به دستیاری فیوضات پیامی به شادروان خیابانی فرستادم. بهر حال او را نکشتند و او اینزمان یکی از همراهان خیابانی گردیده بود و به ما زباندرازی می‌کرد. {{ته}}<noinclude>{{پانویس-کوچک}}</noinclude> t2je6q6stx0byotur228opztyj8446x برگه:Zendegani-man.pdf/۷۵ 104 37393 190271 115481 2022-07-31T07:18:57Z Mymihan2 16021 /* نمونه‌خوانی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Mymihan2" /></noinclude>اندوه نمی‌خوری؟!. عرب گفت: «به پشت این کوه نیز امیدی می‌دارم و به آنجا خواهم رفت که اگر پیدا نکردم نشسته و بیکبارگی گریه را سر خواهم داد»، گفت: «ما در بدبختی بزرگی افتاده‌ایم. دشمنی همچون دولت روس می‌داریم. ولی به پایان این جنگ امیدی هست که راهی به روی ما باز شود که اگر آن هم نبود باید بنشینیم و یکبارگی هرچه خواهیم کرد بکنیم». من می‌خواستم خیابانی گوش به سخنان ما دهد و با هم به کنار آییم. این بود روزی در حیاط تجدد با او فراهم نشستیم و من چنین گفتم: «آقا شیخ، یک ایرادی که به شما می‌گیرند و من نیز آنرا بد می‌شمارم آنست که مردانی را که از آغاز جنبش مشروطه در این راه کوشیده‌اند شما دور می‌رانید و بجای آنان کسان بدنام و دشمنان دیروزی آزادی را می‌آورید». گفت: «آن کسانیکه شما می‌گویید، می‌آیند و در جلوی آدم ایستاده اندیشه خود را پیش می‌کشند. لیکن این کسان هرچه ما بگوییم، بی چون و چرا پیروی خواهند کرد». گفتم: «ولی اگر روز سختی برسد آنکسان چون خود اندیشه و باور می‌دارند ایستادگی نمایند و جان فشانند ولی این کسان در بند هیچی نیستند و همانکه دشمن را تواناتر از شما دیدند بسوی او شتابند». گفت: «شما هنوز جوانید و ناآموزده می‌باشید». من دیگر سخنی نگفته برخاستم. یکروز دیگری کسانی از شناختگان دموکراتها بنزد من آمدند. چون مرا بی یکسو<ref>بی‌یکسو= بی‌طرف (ویراینده)</ref> می‌شناختند از خیابانی و همراهانش گله بسیار کردند. گفتم: شما ایرادهاتان بنویسید که من به آقاشیخ بدهم و پاسخ خواهم. آنان این کار را کردند و یکرشته ایرادهایی نوشتند. ولی خیابانی بجای آنکه از میانجیگری من خشنودی نماید آزردگی نشان داد و به آن پاسخی نداد. از اینجا من نومید شده با کسانیکه با من می‌بودند خود را کنار گرفتم. یکی از ایرادهایی که به خیابانی گرفته شد این بود که دو سال پیش دموکراتها دشمنی آشکاری با وثوق‌الدوله نموده و بودن او را در کابینه عین‌الدوله نپذیرفته بودند. ولی اکنون که خود او نخست‌وزیر شده و با یک بی‌باکی پیمان ۱۹۱۹ را با انگلیسیان بسته بود، خیابانی خاموش شده به سخنی نمی‌پرداخت. در تهران آزادیخواهان با آن پیمان دشمنی آشکار می‌نمودند و هیاهو در میان می‌بود. دموکراتها در آذربایجان بیکبار خاموش می‌نشستند و روزنامه تجدد کمترین ایرادی به آن پیمان نمی‌گرفت. این ایراد که گرفته می‌شد خود خیابانی پاسخ نمی‌داد. یارانش چنین می‌گفتند: «شناختن آنکه این پیمان بسود یا بزیان ماست کار آسانی نیست». در همان روزها کسانی از هواداران خیابانی میهمانی‌ها می‌دادند و مرا می‌خواندند و خواستشان برداشتن رنجش از میان می‌بود. از کسانی که در این میانجیگری‌ها پا در میان می‌داشت اسدآقاخان می‌بود. این جوان در جنگهای مشروطه یکی از گردان<ref>گُرد= دلیر، پهلوان (ویراینده)</ref> گردیده و در جنگ روس دلیریهای بنام کرده و با دیگران به استانبول رفته اینزمان به تبریز بازگشته و در میان<noinclude>{{پانویس-کوچک}}</noinclude> 5wdyfcay12el11u1e7o9cec93lvackq برگه:Parcham-kasravi-01-01.pdf/۵ 104 37895 190242 166020 2022-07-30T12:55:46Z Shayan khalesi 24402 /* هم‌سنجی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="4" user="Shayan khalesi" />{{سصم||—۲—|}}</noinclude>[[پرونده:گلهای خدا با ماست.png|بی‌قاب|چپ]] {{وب۲|یکم دیماه و داستانش}} {{و|- ۱ -}} چنانکه خوانندگان میدانند ما یکم دیماه (یا روز یکم زمستان) را عید گرفته در آنروز در همه جا کتابهایی را میسوزانیم. این کار را چرا می‌کنیم؟.. کتابها را چرا می‌سوزانیم؟.. برای اینکه آنها را سرچشمه بدبختیها می‌شناسیم و بیاری خدا و بخواست او بخشکانیدن آن سرچشمه میکوشیم. کسانی بما ایراد گرفته رنجیدگی می‌نمایند. میگویم: از رنجیدگی چه برخیزد؟!. بهتر است بسخنان ما گوش دهید و با ما بداوری بنشینید که اگر حق با شماست ما دست از این رفتار برداریم. وگرنه شما با ما همدستی کنید. ما باین کار بیمقدمه برنخاسته‌ایم. ما سالهاست در این راه میکوشیم و تاکنون صد گفتار بیشتر نوشته این نشان داده‌ایم که مایه بدبختی اینمردم اندیشه‌های پریشان و بدآموزی‌های فراوانیست که در کتابها و مغزها جا گرفته. این را با دلیل‌های بسیار روشن گردانیده‌ایم. سپس چون بکوشش پرداخته میخواهیم بیاری آفریدگار جهان ریشه آن بدآموزیها را براندازیم در آن راهست که بنابود کردن کتابها میکوشیم و هر چه را بدست آوردیم بآتش می‌کشیم. دوباره می‌گویم: این کار را با خواست خدا میکنیم. کنون شما هر سخنی دارید بگویید. آیا این توده را بدبخت و گرفتار میدانید؟! اگر میدانید انگیزه آن چیست؟!. چرا بیست ملیون مردم نمیتوانند بسرفرازی و آسودگی زندگی کنند؟!.. چرا نمی‌توانند این سرزمین باردهی را که خدا بآنان داده نگه دارند و آباد گردانند و از آن بهره جویند؟!.. چرا همیشه توسری‌خور و لگدمالند؟!. چرا از هر حادثه‌ای شکست‌یافته بیرون می‌آیند؟!. آیا ایرانیان چه چیزشان کمتر از دیگرانست؟!.. ساختمان تنیشان ناتوانتر است؟!. نیروهای مغزیشان کمتر است؟!.. آخر از چیست که بدینسان زبون و درمانده‌اند؟!.. ما انگیزه اینها را روشن گردانیده‌ایم. دوباره می‌گویم: بنیاد بدبختی<noinclude>{{پانویس-کوچک}}</noinclude> g2n457w14r3x6d56e461snsoqj2brct برگه:Parcham-kasravi-01-01.pdf/۳ 104 38394 190243 166003 2022-07-30T13:00:59Z Shayan khalesi 24402 /* نمونه‌خوانی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Shayan khalesi" /></noinclude><section begin="p3-1"/>{{وسط|{{اندازه قلم|200%|فهرست آنچه در این شماره بچاپ رسیده}}}} {{TOCstyle | model = DP |[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/چه بسیار دشوارها که بآسانی پیش رفته|چه بسیار دشوارها که آسان پیش رفته]]|۱ |[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/یکم دیماه و داستانش|یکم دیماه و داستان آن (۱)]]|۲ |[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/از پشتیبانان پیمان (آقای حریری)|از پشتیبانان پیمان (آقای حریری)]]|۸ |[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/یادی از شادروان ناصر روایی|یاد از شادروان {{کذا|ناصر ناصر}} رایی]]|۸ |[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/از پشتیبانان پیمان (آقای فرهنگ)|از پشتیبانان پیمان (آقای فرهنگ)]]|۸ |[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/پرسش ـ پاسخ|پرسش ـ پاسخ]]|۹ |[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/سال ۱۳۲۲|سال ۱۳۲۲]]|۱۰ |[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/گواهی پاکدلانه|گواهی پاکدلانه (۱)]]|۱۵ |[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/پول‌داران و آزمندان|پولداران و آزمندان (۱)]]|۱۶ |[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/در پیرامون زبان|در پیرامون زبان (۱)]]|۲۳ |[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/خجسته‌بادهای تلگرافی در روز یکم دی|خجسته بادهای تلگرافی]]|۲۸ |[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/پاسخ بهائیان|پاسخ بهائیان]]|۲۹ |[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/یک داوری پاکدلانه و دانشمندانه|یک گواهی پاکدلانه و دانشمندانه]]|۳۲ |[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/یاد آوری|یادآوری]]|۳۵ |[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/بخشی از نامه آقای چهره‌نگار|بخشی از نامه آقای چهره‌نگار]]|۳۶ |[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/شادروان فقری|شادروان فقری]]|۳۸ |[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/پیام بیاران تهران|پیام بیاران تهران]]|۳۸ |[[پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/گزارش چهارماهه|{{کذا|گذارش}} چهار ماهه]]|۳۹ }} {{خطکش}} <section end="p3-1"/> <section begin="p3-2"/>{{وسط|{{اندازه قلم|200%|ورجاوند بنیاد}}}} این کتاب را بچاپ آغاز کرده‌ایم. باین بودیم که همراه شماره‌های پرچم نیمه ماهه (در هر شماره ۱۶ صفحه) بیرون دهیم و اینست بهای سالانه را ۱۲۰ ریال (برای کمچیزان ۱۰۰ ریال) گزارده بودیم. ولی سپس دیدیم که چون بخشی از نسخه های هر شماره بتکفروشی خواهد رفت و این خریداران همه شماره‌ها را بدست آوردن نمی توانند اینست کتاب که همراه آنها باشد نادرست می‌ماند، از اینرو بهتر دانستیم که کتاب را که چاپ می‌کنیم برای خواستارانی که از روی اندازه نامبرده پول فرستند سر هر ماه یک بخش از کتاب را در یکجا فرستیم. آگهی می‌دهیم که اگر کسانی از خواستاران کتاب را نیز بخواهند بهای نامبرده بالا را بفرستند. {{ته}} <section end="p3-2"/><noinclude></noinclude> amn9yebbdu59vyciliqxrqkp0ivla56 برگه:HomaNovel.pdf/۸ 104 40734 190270 99253 2022-07-30T20:43:21Z Shayan khalesi 24402 /* نمونه‌خوانی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Shayan khalesi" /></noinclude>ماه اول زمستان و صبح زود است . مردی بلند قد و نازک اندام با قیافه ای نجیب و مطبوع، وارد بازار سمسارها شد و پس از اندکی تردید در انتخاب، بطرف دکاندار پیری رفت و پالتوش را از تن درآورد و پرسید این را چند میخرید ؟ دکاندار با نگاهی پر از ملامت گفت معلوم میشود شما از بی پولی و کسادی بازار خبر ندارید که اول دشت، برای فروش آمده اید . گفت چرا از بی پولی بی خبر نیستم ، بهر صورت پالتو را میخواهم بفروشم آیا خواهید خرید ؟ دکاندار دستها را در جیب کرد و چند لحظه خود را مثل شاگردان مکتب، بجلو وعقب حرکت داد و بتندی گفت پنج تومان و سر را برگردانید. حسنعلی خان متعجب شد و با خود گفت من این پالتو را امسال سی تومان خریده ام چگونه پنج تومان بیشتر ارزش ندارد ! ضمناً مشغول شد کتاب و کاغذهائی را که در جیب آن بود بیرون بیاورد . دکاندار این تفکر باصدا را بازار گرمی پنداشت و گفت شش تومان هم میخرم . حسنعلی خان متبسم شد زیرا یک تومان اضافه را انتظار نداشت. همین که از بازار خارج شد، سوز برف بدنش را مرتعش کرد، یقهٔ نیم تنه را بالا برد و آرنجها را به پهلو فشار داد، سررا پائین انداخت و بتندی براه افتاد . پس از بیست دقیقه بکوچهٔ حاجی مهراب رسید و در خانة شماره بیست را یک بار آهسته کوبید. بزودی در باز شد، مثل آن بود که<noinclude>{{سصم|||}}</noinclude> q4z5g16s9oviswgwjpgkxkp83t0uegf برگه:Khatabeh-Taghizadeh.pdf/۷ 104 49131 190265 139637 2022-07-30T18:43:20Z Shayan khalesi 24402 /* هم‌سنجی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="4" user="Shayan khalesi" /></noinclude>{{و|'''دیباچه'''}} آقای درخشش که ایراد خطابه‌های مندرج در این جزوه مرهون اقدام و جد ایشان است عنایت دیگری نموده و مصمم به طبع و نشر جداگانه آن خطابه‌ها بطور مستقل و بشکل رساله‌ای شدند و اینک این رساله بهمت ایشان بمعرض انظار عامه گذاشته میشود اینجانب باین مناسبت بر آن شدم که سخنی چند در دیباچهٔ آن بیفزایم که متضمن نکاتی چند برای توضیح بعضی مطالب خطابه باشد. ۱- مانند هر خطابه و مقاله و نوشته به بیانات من در قسمتهائی از تاریخ اوایل عهد مشروطیت نیز انتقاداتی شفاهی و کتبی بعمل آمده یا مسموع شد و این امر به مضمون '''مَنْ اَلَّفَ فَقَدْ اسْتَهدف''' طبیعی و مفهوم است و آنچه معقول و ناشی از علاقه بکسب توضیحات بیشتری یا بعنوان سئوال عادی و عاری از کنایات مبهم و مبنی بر بعضی وهم‌ها باشد بسیار مطلوب هم هست<noinclude>{{و|–۵–}}</noinclude> oakrfj3qr3vqguciyt3b2yv65qpc9e5 برگه:Khatabeh-Taghizadeh.pdf/۸ 104 49132 190264 139638 2022-07-30T18:41:43Z Shayan khalesi 24402 /* هم‌سنجی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="4" user="Shayan khalesi" /></noinclude>و موجب خوشوقتی گوینده میشود. بعضی ایرادات شاید در عالم انصاف و حقیقت‌جوئی مجرد منزه از خودخواهی وارد هم بوده و هست و همیشه من متوجه آیه شریفه '''وَ ما اُبَّرءُ نَفْسی''' بوده‌ام و از این جمله آنست که شاید بهتر بوده است که من در مقام نقل اقوال بعضی نویسندگان اشاره به بعضی مولفین آن نوشته‌ها نکرده باشم و بتعبیر «در بعضی کتب چنین گفته شده و اگرچه دلیلی نیست بر آنکه آن گفته ناشی از غرض سوئی بوده منتهی دارای اشتباه است و با حقیقت مطابقت ندارد» اکتفا کرده باشم و حقیقت هم اینست که من ظن غرض و خلافی عمدی یا قلب حقایق عالما و عامداً نسبت بهیچ‌کدام از آن مولفین ندارم. ۲- قسمتی دیگر از ایرادات هم آن نوع است که ولو آنکه گاهی بعنوان سئوال طرح شده است گذشته از کشف سوء عقیدت ایرادکننده نسبت بگوینده در مورد بعضی از آنها که فقط از کم‌محبتی یا حتی گاهی خدای نخواسته از خصومت بی‌غرضانه به خطیب بوده (البته در موارد نادره) آن سئوالات و احساسات در واقع نه جوابی دارد و نه علاجی. در بیشتر موارد چنان احساس و استنباط میشود که سئوالات ناشی از یک مرض وبائی وهم است که بدبختانه در اذهان نسل کنونی ایرانی رسوخ عمیق یافته است و آن مرض شیوع عجیب خارق‌العاده تصورناپذیر پیدا کرده یعنی اعتقاد سرآمیز بتأثیر سحرآمیز نفوذ خارجیان در ایران که کل نقائص و ناکامیابی‌ها و اختلال امور را به فعالیت نهانی و اغراض سوء و تحریکات تسخیرکنندهٔ آنان منسوب داشته و<noinclude>{{و|–۶–}}</noinclude> m0nwm2yhpuxoo1jmeiro8i5jl4zc1ta برگه:Khatabeh-Taghizadeh.pdf/۱۱ 104 49135 190266 124223 2022-07-30T18:48:04Z Shayan khalesi 24402 /* هم‌سنجی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="4" user="Shayan khalesi" /></noinclude><big>{{و|'''خطابه اوّل'''}}</big><noinclude><references/></noinclude> gjrumyudz2xzsjbxwcjufyondrn5mq8 برگه:Khatabeh-Taghizadeh.pdf/۱۳ 104 49136 190267 165730 2022-07-30T18:51:29Z Shayan khalesi 24402 /* هم‌سنجی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="4" user="Shayan khalesi" /></noinclude>آقای درخشش بنام این مجمع و ظاهراً از طرف اعضای محترم آن از اینجانب تقاضا فرمودند که در اینجا روزی صحبتی بکنم و در واقع منظور ایراد خطابه‌ای بود در یک موضوعی که مورد علاقه آقایان تواند بود. با وجود نهایت میل باجابت تقاضای ایشان حقیقت آنست که در انتخاب موضوع، خود من حیران بودم و ایشان از راه فرط ادب جبلی انتخاب موضوع را بخود اینجانب واگذاشتند لکن خود این مطلب موجب اشکال شد چه من در هیچ موضوع خاصی بجز یکی دو مسئله غیرعادی و شاذ راجع به بعضی امور تاریخ قدیم ایران یا قسمتی از تاریخ اسلام مطالعه وافی و کافی ندارم و در هیچ رشته از رشته‌های معرفت مایه‌ای نداشته و تهی‌دستم و لذا مطالبی بااهمیت یا دلکش که مستمعان را بکار آید و حاضرین آنرا بهتر از بنده ندانند نداشتم و نتوانستم چیزی پیدا کنم که اهل علم و ادب که این مجمع را تشکیل داده‌اند بدان علاقه پیدا کنند. عاقبت مثل موارد متعدد دیگری نظیر این مورد فکر پیشنهادکننده محترم باستفاده از کهولت و شیخوخت من منتقل شده و از من خواستند که از مشهودات و سرگذشت خود مخصوصاً آنچه را که در تاریخ انقلاب ایران شخصاً شاهد بودم مجملی سخن گویم. من این پیشنهاد را پذیرفتم زیرا که سه علت مهم و نادرالوجود مؤید انتخاب این موضوع توانستی بشود: یکی حافظهٔ من که موهبتی الهی در حق من است و البته شایسته شکر من است و مخصوصاً در نقل وقایع از خلط و اشتباه تاحدی مصونم. دوم<noinclude> <references/></noinclude> fbxnhph9mb967yj8ooe74yncv5d51qr برگه:Khatabeh-Taghizadeh.pdf/۱ 104 49169 190260 124261 2022-07-30T18:31:49Z Shayan khalesi 24402 /* هم‌سنجی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="4" user="Shayan khalesi" /></noinclude>{{فمخ|5}} {{و|{{نستعلیق|{{اندازه قلم|800%|خطابه}}}}}}{{فمخ|7}} {{و|{{نستعلیق|{{اندازه قلم|300%|آقای سیّدحسن تقی‌زاده}}}}}}{{فمخ|2}} {{و|{{نستعلیق|{{اندازه قلم|200%|مشتمل بر شمّه‌ای از}}}}}}{{فمخ|7}} {{و|{{نستعلیق|{{اندازه قلم|500%|تاریخ اوائل انقلاب و مشروطیت ایران}}}}}}{{فمخ|7}} {{سصم|||{{نستعلیق|{{اندازه قلم|200%|از انتشارات باشگاه مهرگان}}}}|}}<noinclude></noinclude> 3p700yvf9jfcu2xgkqs076bhtolwrrk برگه:Khatabeh-Taghizadeh.pdf/۴ 104 49171 190261 124264 2022-07-30T18:32:25Z Shayan khalesi 24402 /* هم‌سنجی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="4" user="Shayan khalesi" /></noinclude>{{فمخ|5}} {{و|{{نستعلیق|{{اندازه قلم|250%|از انتشارات باشگاه مهرگان}}}}}}{{فمخ|2}} {{و|این خطابه در سه قسمت بتاریخ ۲۹ دیماه و ۶ و ۱۲ بهمن‌ماه ۱۳۳۷ در باشگاه مهرگان ایراد شده است.}} {{و|چاپ نقش جهان}}<noinclude><references/></noinclude> 714gjao74uo2kq23ebg1s91q1g4h266 برگه:Khatabeh-Taghizadeh.pdf/۹۶ 104 49259 190258 124567 2022-07-30T18:27:59Z Shayan khalesi 24402 /* نمونه‌خوانی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Shayan khalesi" /></noinclude><noinclude><references/></noinclude> fpx384fthkbcocmn9qd61suv90txnuz برگه:Khatabeh-Taghizadeh.pdf/۱۲۵ 104 49348 190262 139582 2022-07-30T18:33:58Z Shayan khalesi 24402 /* هم‌سنجی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="4" user="Shayan khalesi" /></noinclude><big>{{و|'''فهرست‌ها'''}}</big> {{و|'''۱-اعلام اشخاص'''}} آنژدوسنت ژوزف ۲۱ ابراهام (دبیر خارجی تایمز) ۱۰۱ ابراهیم‌بیک ۴۰ ابراهیم (حاج میرزا ابراهیم‌آقا تبریزی) ۴۸-۶۵-۸۹ ابراهیم (شیخ ابراهیم زنجانی) ۶۵ ابن مسکویه ۲۲ ابوبکر بن سعد زنگی ۲۳ احتشام‌السلطنه ۵۶ احسن‌الدوله ۳۹ احمدخان پادشاه مغولی ۲۲ احمدشاه قاجار ۸۵-۸۶-۸۸-۸۹-۹۰ احمد مدحت ۱۸ ارباب جمشید ۶۵ اردشیر بابکان ۲۲ اردشیر جی ۷۶-۷۷<noinclude><references/></noinclude> jhw1i5btl3ulwg2v3r5quipubu0si7x برگه:Khatabeh-Taghizadeh.pdf/۱۲۶ 104 49349 190263 139583 2022-07-30T18:37:41Z Shayan khalesi 24402 /* هم‌سنجی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="4" user="Shayan khalesi" />{{سصم||-۲-}}</noinclude>اسپارتاکوس ۱۵ استوکس (ماژور) ۷۷ اسکندر (۲۳ اسمعیل خان ۸۴ اسمیرنوف ۸۸ امام‌جمعه خوئی ۵۷-۷۵-۸۳-۹۸ امیربهادر جنگ ۵۹-۶۰-۹۸ امیرحشمت (نیساری) ۷۵-۷۷-۹۹ امیرنظام (میرزاتقی‌خان) ۳۸-۳۹ امین‌السلطان ۳۲ حاج امین‌الضرب ۴۵-۴۶ انوشیروان ۲۲ اوسکارمان ۳۷ ایزوسکی وزیر خارجه روس ۹۶ ایوان سوم ۲۲ بارکلی (سر جورج) ۸۷ بارانوفسکی (نایب سفارت روس) ۵۸-۸۸ باسکرویل امریکائی ۹۱ مشهدی باقر (وکیل صنف بقال) ۵۳ باقرخان ۸۱-۹۸ براون (ادوارد) ۴۸-۵۵-۵۹-۹۸-۱۰۱-۱۰۳ بولاک (دکتر) ۳۸ بهاءالواعظین ۶۱ پطر کبیر ۲۵ تربیت (میرزامحمدعلیخان) ۴۵ تقی‌زاده ۹۵-۹۸ ثقة‌الاسلام ۴۸ جان داود ۳۸-۳۹<noinclude><references/></noinclude> dgndjjo4gilcmsjq354k3b6pmq7rgrc برگه:Khatabeh-Taghizadeh.pdf/۱۳۹ 104 49362 190259 124735 2022-07-30T18:28:48Z Shayan khalesi 24402 /* نمونه‌خوانی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Shayan khalesi" /></noinclude>بها ۴۰ ریال<noinclude><references/></noinclude> s6gqc0sgv4g5gnnmjsddgo56fgpqgln برگه:غلطهای فاحش فرهنگهای فارسی.pdf/۱۴۹ 104 60837 190255 189693 2022-07-30T18:20:41Z Shayan khalesi 24402 /* هم‌سنجی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="4" user="Shayan khalesi" />{{سصم||-۱۴۷-|}}</noinclude>کمینگاه، و «ستان» مانند گلستان، نخلستان، بوستان، نیستان و «کده» مانند دهکده، بتکده، ماتمکده، آتشکده، و «لاخ» مانند سنگلاخ، دیولاخ، و «زار» مانند لاله‌زار، گلزار، مرغزار، و «بار» مانند رودبار، جویبار، و «سار» مانند کوهسار، چشمه‌سار، و «{{کذا|ان}}» مانند یخدان، جامه‌دان، نمکدان، و «سیر» مانند گرمسیر، سردسیر ۵- پساوند فاعلی: که عبارت است از «نده» مانند زننده، گوینده، دهنده، و «ان» مانند گریان، خندان، شتابان، و «ار» مانند پرستار، خواستار، دوستار، و «گار» مانند پروردگار، آموزگار، و «کار» مانند ستمکار، درستکار، بزه‌کار، و «گر» مانند ستمگر، دادگر، بیدادگر ۶- پساوند محافظت: که عبارت است از «دار» مانند سرایدار، راهدار، پرده‌دار، و «بان» مانند باغبان، دشتبان، دربان، و «وان» مانند ساروان، کاروان و «بد» مانند کهبد، سپهبد، هیربد {{ته}}<noinclude><references/></noinclude> 71msllcht5h4zkh3bg2sizgmlx569fz برگه:غلطهای فاحش فرهنگهای فارسی.pdf/۱ 104 61067 190244 2022-07-30T13:13:58Z Shayan khalesi 24402 /* نمونه‌خوانی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Shayan khalesi" /></noinclude>غلطهای فاحش فرهنگهای فارسی بعلاوه غلطهای مشهور و متداول و قواعد کلی برای درست نوشتن و درست خواندن حسن عمید<noinclude><references/></noinclude> 6meyozelrjsc45rstnx104985q4i0k6 برگه:غلطهای فاحش فرهنگهای فارسی.pdf/۵ 104 61068 190245 2022-07-30T13:23:12Z Shayan khalesi 24402 /* نمونه‌خوانی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Shayan khalesi" /></noinclude>مقدمه آقای حبیب الله آموزگار که زمانی وزیر فرهنگ بوده و اکنون سناتوراند و اهل تتبع و مطالعه نیز هستند فرهنگی برای زبان فارسی تألیف نموده اند بنام فرهنگ آموزگار که بادعای خودشان « يك تنه دامن همت بکمر زده و داوطلب این میدان هولناك گردیده و مدت بیست سال در این راه رنج برده اند » بعضی دیگر از نویسندگان نیز در صدد تألیف فرهنگ فارسی بر آمده وهر کدام مدتی صرف وقت و تحمل رنج و زحمت نموده و چند فرهنگ ناتمام چاپ کرده اند . تردیدی نیست که فرهنگ نویسی کاری بسیار دشوار است و درعالم نویسندگی کاری از این دشوار تر و پررنج تر نیست ، چندین هزار لغت پراکنده را گرد آوردن و ریشه و اشتقاق و املاء و اعراب و معنی و مفہوم بكايك آنهارا تحقیق کردن ، و هزاران اصطلاح علمی و ادبی را جمع و ضبط نمودن ، و الفاظ و اصطلاحات متداول در افواه و لهجه های مختلف را بصورت لغت صحیح در آوردن و نظم و ترتیب به آنها دادن ، و خلاصه بك فرهنگ بی عیب و نقص تألیف کردن و بچاپ رساندن و در دسترس همگان قراردادن تا هر کس بهر لغتی احتیاج پیدا کرد در آن کتاب بیابد و معنی و مفہوم و املاء صحیح آنرا دریابد کار آسانی نیست و سابقاً هر کس باین کار مبادرت نموده سالها خون دل خورده و رنجها برده ، امروز هم هر کس باین امر اقدام کند باید اولا طاقت تحمل رنج و زحمت داشته باشد و ثانیا دارای استعداد و ذوق و اطلاع کافی<noinclude><references/></noinclude> jvjm1rswl1iux4m1423rdxk96tiwvff برگه:غلطهای فاحش فرهنگهای فارسی.pdf/۶ 104 61069 190246 2022-07-30T16:58:24Z Shayan khalesi 24402 /* نمونه‌خوانی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Shayan khalesi" /></noinclude>باشد تا از عهده شرح و بیان هر مطلب وموضوعی چنانکه باید و شاید بر آید، و کسی که نتواند مثلا يك ميوه يا يك جانور را درست تعریف کند نباید داوطلب این کار بشود ، و باید دانست که سبك فرهنگ نویسی امروز با گذشته فرق بسیار دارد ، سابقا فرهنگ نویسان وقتی باسامی پاره ای اشیاء و جانوران میرسیدند جلو آن می نوشتند «معروف است» و خودرا از زحمت توضیح و بیان کردن معنی آن آسوده میکردند ، اما امروز هر چیزی را باید درست تعریف کرد و خوب شرح داد تا خواننده کاملا بماهيت آن پی ببرد ، انواع گیاهها ، گلها ، میوه ها ، جانوران ، فلزات ، آلات و ادوات گوناگون، اجزاء و قسمتهای مختلف ماشینها، و هزارها چیز دیگر ، باید هر کدام را چنان تعریف کرد که ماهیت و شکل و و هیئت آن در نظر خواننده مجسم شود ، همچنین لغات و الفاظ و اصطلاحات علمی که از السنه اروپایی وارد زبان فارسی شده و حتی یکی از آنها در فرهنگهای قدیم ضبط نشده تمام آنها باید جمع و ضبط شود، و کسی که در این عصر میخواهد فرهنگ بنویسد بايد بتمام این لغات و اصطلاحات آشنا باشد و يكايك آنهارا بزبان علمی شرح بدهد نه آنکه از هزارتا یکی را بیاورد و آنراهم با چند کلمه مجمل و مبهم و عامیانه بر گذار نماید. خلاصه آنکه فرهنگ نویسی به آن سادگی و آسانی که بعضیها تصور میکنند نیست و کاری بسیار دشوار و پرمسؤولیت است ، و اگر کسی مر تکب اشتباه شود و لغاتی راغلط ضبط کند بفرهنگ کشور خود خیانت کرده چه آنکه ممکن است هزاران نفر آن اغلاط را باستناد کتاب لغت وی استعمال کنند و غلطهای فاحش در ادبیات فارسی راه یابد ، و نیز باید گفت که تقلید از عمل دیگران و ربودن حاصل رنج سایرین کاری بسیار زشت و پسندیده است، و اینکه کسی فرهنگی تألیف کند از روی فرهنگی که دیگری نوشته است ، وهمان لغات و معانی را عیناً بدون دخل و تصرف ، و بدون تحقیق و تتبع ، نقل نماید اولا یکنوع دزدی است ثانیا ممکن است مؤلف سابق اشتباهاتی نموده و<noinclude><references/></noinclude> ftplvp0btbkeql8jogfh2fgatr7al9a برگه:غلطهای فاحش فرهنگهای فارسی.pdf/۷ 104 61070 190247 2022-07-30T17:53:57Z Shayan khalesi 24402 /* نمونه‌خوانی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Shayan khalesi" /></noinclude> لغات و اصطلاحاتی را غلط ضبط کرده باشد ، و کسی هم که نوشته های او را نقل میکند همان غلطها را تکرار نماید ، و این خیانتی است بفارسی زبانان ، و ضربه و لطمه ای است بزبان فارسی ، زیرا مردمی را که برای پیدا کردن املاء و اعراب و معنى صحيح لغت بكتاب او مراجعه میکنند بیشتر بغلط و اشتباه می اندازد. نویسنده که چندین سال در علم لغت مطالعه و تتبع نموده و دو کتاب لغت نیز بنام فرهنگ نو و فرهنگ عمید تألیف کرده ام ضمن مطالعه فرهنگهای فارسی متوجه شدم اغلب آنها دارای غلطهای فاحشی هستند که بیشتر مردم غلطهای مزبور را باستناد آن فرهنگها بکار میبرند و ممکن است علاوه بر غلطهای مشهور و متداول غلطهای دیگری نیز بتدریج در زبان فارسی رایج گردد، لذا در صدد برآمدم غلطهای فاحش را از فرهنگ های مزبور استخراج کنم و در یکی از روزنامه ها بچاپ برسانم تاهر کس کتاب لغتی دارد غلطهای آنرا اصلاح کند و از بکار بردن واژه های غلط احتراز نماید ، پس از شروع بکار دیدم آنقدر غلط زیاد است که خود غلطهای فاحش برخی فرهنگها يك فرهنگ مفصل میشود، ناچار بر آن شدم که این غلطهارا در کتابی گرد آورم که همه وقت در دسترس مراجعه کنندگان باشد و هرگاه در صحت و سقم لغتی مردد بودند این کتاب مراجعه نمایند ، و اغلاط لغت نامه های خودرا از روی این غلطنامه درست کنند. و نیز برای آنکه کتاب خودرا جهة مزيد استفاده خوانندگان کامل تر و مفیدتر بپایان رسانده باشم مطالب دیگریهم به آن افزودم و در نتیجه به سه بخش تقسیم گردید : اول - غلطهای فرهنگهای فارسی دوم ـ غلطهای مشهور و متداول سوم ـ قاعده های کلی برای درست نوشتن و درست خواندن در خاتمه این دو نکته را تذکر میدهد : ۱ - اغلاطی که در این کتاب درج گردیده تمام از فرهنگ آموزگار<noinclude><references/></noinclude> lq8hol7myecc82hf1rqgkig7rmxyy6v برگه:غلطهای فاحش فرهنگهای فارسی.pdf/۸ 104 61071 190248 2022-07-30T17:56:01Z Shayan khalesi 24402 /* نمونه‌خوانی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Shayan khalesi" /></noinclude>استخراج شده و هريك از اغلاط که در کتاب لغت دیگر هم بنظر رسیده در ذیل همان لغت تذکر داده شده ، البته این اغلاط مربوط بتمام فرهنگها نیست و فعلا بانتقاد غلطهای فرهنگ آموزگار و یکی دو فرهنگ دیگر اکتفا شده است و امید است در چاپهای بعدی این کتاب اغلاط سایر فرهنگها نیز درج شود . ۲ - چون اساس استخراج اغلاط ، فرهنگ آموزگار بوده و آقای آموز کار برای فرهنگ خود علامات اختصاری خاصی ترتیب داده اند که عینا با غلطهای فرهنگ ایشان نقل گردیده لذا فهرست علامات مزبور نیز در ذیل این مقدمه درج شد تا خوانندگان محترم به مفهوم آن علامات پی ببرند و البته درستی و نادرستی این علامات را از شرحی که در تصحیح هر لغت نوشته شده استنباط خواهند نمود .<noinclude><references/></noinclude> k2kzcc2z62w93yndslzr1w26o12bwa1 برگه:غلطهای فاحش فرهنگهای فارسی.pdf/۲ 104 61072 190249 2022-07-30T17:57:57Z Shayan khalesi 24402 /* نمونه‌خوانی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Shayan khalesi" /></noinclude>بها ۵۰ ریال از انتشارات کتابخانه گوتمبرگ چاپخانه سرعت<noinclude><references/></noinclude> kfoaabqmkyk48o7rozhl2mf96vib23d برگه:غلطهای فاحش فرهنگهای فارسی.pdf/۳ 104 61073 190250 2022-07-30T17:58:28Z Shayan khalesi 24402 /* نمونه‌خوانی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Shayan khalesi" /></noinclude>غلطهای فاحش فرهنگهای فارسی بعلاوه غلطهای مشهور و متداول و قواعد کلی برای درست نوشتن و درست خواندن بقلم حسن عميد از انتشارات کتانجان گوتمبرگ شرکت سهامی چاپ گھر<noinclude><references/></noinclude> fxww0k4momx5g50coouf2k2pg2t8w72 برگه:غلطهای فاحش فرهنگهای فارسی.pdf/۹ 104 61074 190251 2022-07-30T18:03:23Z Shayan khalesi 24402 /* نمونه‌خوانی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Shayan khalesi" /></noinclude>علامات اختصاری فرهنگ آموزگار در فرهنگ آموزگار علاماتی برای اختصار بکار برده شده که ما آنها را عينا ضمن لغات و عبارات آن نقل کرده ایم، علامات مزبور باین قرار است: صفت عددی علامت اسم (ا) اسم الت (اا) اسم زمان (از) اسم مصدر (ام) اسم مكان (ان) علامت حرف (ح) علامت جمع (ج) علامت جمع جمع (جج) صفت حقیقی (صح) صفت تفضیلی (صت) صفت شغلي (صش) صفت عددی (صع) صفت فاعلی (صف) صفت مفعولی (صم) صفت نسبی (صن) صفت مبالغه (صه) كلمة عامیانه (عا) · علامت قید (ق) علامت کنایه (ک) علامت مصدر (مص) مصدر جعلی (مج)<noinclude><references/></noinclude> assh5cc272r6gknwz04r9rmjku2s9ol برگه:غلطهای فاحش فرهنگهای فارسی.pdf/۱۰ 104 61075 190252 2022-07-30T18:05:05Z Shayan khalesi 24402 /* نمونه‌خوانی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Shayan khalesi" /></noinclude>خوانندگان محترم متوجه باشند - لغاتی که با حروف درشت «۱۰ سیاه» چاپ شده با شرحی که جلو آنها است عین آنست که در فرهنگ آموزگار درج گرديده و ما عیناً نقل کرده ایم و سطوری که پشت سر هر لغت و معنی بین دو پرانتز است شرحی است که نویسنده این کتاب در انتقاد و تصحیح لغت مزبور نوشته است . اينك مقداری از غلطهای فرهنگ آموزگار :<noinclude><references/></noinclude> 4fehngq250i5kxz8i7ft7jjb8xuqt05 برگه:غلطهای فاحش فرهنگهای فارسی.pdf/۱۱ 104 61076 190253 2022-07-30T18:17:51Z Shayan khalesi 24402 /* نمونه‌خوانی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Shayan khalesi" /></noinclude>آبشار - آغا ۹ آبشار (۱) آبی که از بلندی پرت شود . ( معنی صحیح ورسا نیست باید نوشت سیل آب یا آب جوی که از جای بلند پائین فروریزد) آب شدن (مص) جسم آبکی و سفت که بر اثر گرمی آب شود. (آب شدن بمعنی جسم نیست، وانگهی اگر آبکی باشد سفت نیست و اگر سفت باشد آبکی نیست ، باید نوشت واشدن یاذوب شدن جسم جامد مانند یخ یا فلز و غیره در اثر حرارت) آب لمبو بفتح لام ( صك ) ميوه آب دار را نرم کردن و آب آنرا با دهان مکیدن ( آب لمبو سفت است مصدر نیست ، و آن میوه یا چیز دیگری است که در اثر کوبیدگی و فشار وغيره نرم و لهیده و آبکی شده باشد ) آبمال ( صش ) نگهبان آب ، آب یار ( آبمال بمعنی آبیار استعمال نمیشود، آبمال پارچه و جامه ای را میگویند که در آب خالص بشویند بدون استعمال صابون) آبنوس ( 1 ) يك نوع چوب بسیار سفت و خوشبو وسیاه رنگ است که از هندوستان آورند ( آبنوس درختی است که در هند و حبشه میروید ، چوب آن دارای لکه های سیاه است و در پیری بکلی سیاه میشود) آبونه ( ۱ ) : پول اشتراك روزنامه و مجله و کتاب (آبونه کلمه فرانسوی و بمعنی مشترك روزنامه یا مجله است نه پول اشتراك ، وجه اشتراك را آبونمان میگویند) آجودان ( صش ) آژودان، یار ویژه آماده خدمت (آجودان در زبان فرانسه کسی است که درجه استواری داشته باشد، و افسري که در خدمت افسر بالاتر از خود مأمور اجراء دستور های وی باشد ) آژیر ( ! ) آگهی خطر ، خبردار ( آژیر بمعنی زيرك و هوشیار است، بمعنی توانا و کوشا و آماده هم گفته شده، اسم هم نیست صفت است ) آسماند بسکون نون ( 1 ) سقف اطاق ( آسماند باین معنی دیده نشده، آسمانه « بفتح نون» بمعنی سقف اطاق و ایوان است، و نیز بمعنى ارتفاع معینی که برای آب با بخار آب تعیین میشود ) آش پختن (مس) غذا پختن ( آش پختن بمعنی غذا پختن نیست، اگر کسی پلو یا آبگوشت بپزد نمیگویند آش پخت ) آشوب (۱) فغان ، شور ، دروغ پردازی ( آشوب بمعنی دروغ پردازی نیست. فتنه وغوغا و انقلاب است ) اغا ( 1 ) اول نام زنان برای بزرگی و آخر نام آنها برای کوچکی آورند<noinclude><references/></noinclude> jtfzzzvh5a5i8f5g2a70r5uu40rz529 190254 190253 2022-07-30T18:18:41Z Shayan khalesi 24402 proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Shayan khalesi" /></noinclude>آبشار - آغا ۹ آبشار (۱) آبی که از بلندی پرت شود . ( معنی صحیح ورسا نیست باید نوشت سیل آب یا آب جوی که از جای بلند پائین فروریزد) آب شدن (مص) جسم آبکی و سفت که بر اثر گرمی آب شود. (آب شدن بمعنی جسم نیست، وانگهی اگر آبکی باشد سفت نیست و اگر سفت باشد آبکی نیست ، باید نوشت واشدن یاذوب شدن جسم جامد مانند یخ یا فلز و غیره در اثر حرارت) آب لمبو بفتح لام ( صك ) ميوه آب دار را نرم کردن و آب آنرا با دهان مکیدن ( آب لمبو سفت است مصدر نیست ، و آن میوه یا چیز دیگری است که در اثر کوبیدگی و فشار وغيره نرم و لهیده و آبکی شده باشد ) آبمال ( صش ) نگهبان آب ، آب یار ( آبمال بمعنی آبیار استعمال نمیشود، آبمال پارچه و جامه ای را میگویند که در آب خالص بشویند بدون استعمال صابون) آبنوس ( 1 ) يك نوع چوب بسیار سفت و خوشبو وسیاه رنگ است که از هندوستان آورند ( آبنوس درختی است که در هند و حبشه میروید ، چوب آن دارای لکه های سیاه است و در پیری بکلی سیاه میشود) آبونه ( ۱ ) : پول اشتراك روزنامه و مجله و کتاب (آبونه کلمه فرانسوی و بمعنی مشترك روزنامه یا مجله است نه پول اشتراك ، وجه اشتراك را آبونمان میگویند) آجودان ( صش ) آژودان، یار ویژه آماده خدمت (آجودان در زبان فرانسه کسی است که درجه استواری داشته باشد، و افسري که در خدمت افسر بالاتر از خود مأمور اجراء دستور های وی باشد ) آژیر ( ! ) آگهی خطر ، خبردار ( آژیر بمعنی زيرك و هوشیار است، بمعنی توانا و کوشا و آماده هم گفته شده، اسم هم نیست صفت است ) آسماند بسکون نون ( 1 ) سقف اطاق ( آسماند باین معنی دیده نشده، آسمانه « بفتح نون» بمعنی سقف اطاق و ایوان است، و نیز بمعنى ارتفاع معینی که برای آب با بخار آب تعیین میشود ) آش پختن (مس) غذا پختن ( آش پختن بمعنی غذا پختن نیست، اگر کسی پلو یا آبگوشت بپزد نمیگویند آش پخت ) آشوب (۱) فغان ، شور ، دروغ پردازی ( آشوب بمعنی دروغ پردازی نیست. فتنه وغوغا و انقلاب است ) اغا ( 1 ) اول نام زنان برای بزرگی و آخر نام آنها برای کوچکی آورند<noinclude><references/></noinclude> sjcug8sn5z1cdoulldv5ctqe95kpdkb برگه:غلطهای فاحش فرهنگهای فارسی.pdf/۱۶۱ 104 61077 190256 2022-07-30T18:21:46Z Shayan khalesi 24402 /* نمونه‌خوانی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Shayan khalesi" /></noinclude>-159- دو شعر که یکی را جمال الدین عبدالرزاق و دیگری را حافظ گفته : توارد است : گویند صبر کن که شود خون بصير مشك آری شود وليك بخون جگر شود *** گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود وليك بخون جگر شود<noinclude><references/></noinclude> 9oueg3uheiengwegf8nxi13xcn852fh برگه:غلطهای فاحش فرهنگهای فارسی.pdf/۱۶۰ 104 61078 190257 2022-07-30T18:26:06Z Shayan khalesi 24402 /* نمونه‌خوانی‌شده */ proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Shayan khalesi" /></noinclude>-١٥٨- که در نظم یا نثر کلمه ای ذکر کنند که احتمال دو معنی متضاد بدهد : مثال از سلمان ساوجی : در گوشه ای نشسته ام اکنون و همچنان هستم ز دست مردمکی چند در عذاب من درد را بگوش نیارستمی شنید اکنون بچشم خویش همی بینم این عقاب در شعر اول انسان تصور میکند شاعر گوشه نشینی اختیار کرده و از دست مردم در عذاب است اما در شعر دوم پی میبرد که از درد چشم نالیده است. مثال از سعدی : قاضی شهر عاشقان باید كه بيك شاهد اختصار کند هر شبی بار شاهدی بودن روز هشیاریت خمار کند کلمه شاهد در شعر اول، ایهام دارد زیرا معنی گواه و معشوق هر دو از آن استنباط میشود. اقتباس : اقتباس در لغت بمعنی نور گرفتن ، و در اصطلاح ادب عبارت از آنست که شاعر با نویسنده ، کلام معروفی را از حکمت و نصیحت یا موعظه در نظم و نثر خود بیاورد بدون اشاره بنقل وروايت، مثال: چو هست آب حیاتت بدست تشنه ممیر فلا تمت « و من الماء كل شيءهي » *** صورت اقبال تو را بر جبین « انا فتحنا لك فتحا ميين» تضمین : تضمین آنست که شاعر يك بيت يا مصراع از دیگری در شعر خود بیاورد ؛ اگر آن شعر از شاعری مشہور و معروف باشد محتاج نیست که نام گوینده را ببرد ، اما اگر از شاعر غير معروف باشد باید اشاره بگوینده آن بکند تا دزدی ادبی محسوب نشود. توارد : موارده با توارد آنست که دو نفر شاعر بی خبر از یکدیگر شعری بگويند بيك مضمون وعبارت ، بطوری که گمان برود یکی از آن دو تن این شعر را از دیگری نقل کرده ، در صورتی که این طور نبوده و از شعر یکدیگر اطلاع نداشته اند ، مثلا در این<noinclude><references/></noinclude> i5e7rh9g46ktnt6sgrnrsml6k4emre1